چکیده:
تخلص در غزل، ذکر نام شعری شاعر، در پایان غزل است که بعد از دوره مغول رواج یافت، گرچه پیش از آن نیز، بعضی از شاعران، تخلص خود را در غزل ذکر می کردند. شاعران دوره بازگشت در سرودن غزل، از سعدی و حافظ پیروی می کردند و می خواستند در هر مورد، روش استادان خود را کاملا تقلید کنند؛ از این رو، در ذکر تخلص غزل نیز، از این دو استاد غزل پیروی می کردند. معمولا تخلص در آخرین بیت غزل ذکر می شود؛ اما گاه غزلسرایان، به دلایلی، از جمله مدح و نیز آوردن تمثیل، تخلص را در بیت ماقبل آخر ذکر کرده اند. بندرت شاعران بنا به دلایلی چون ناتمام ماندن غزل و نیز به سبب آن که نخواسته اند نام شعری خود را در کنار نام ممدوح بیاورند، تخلص خود را ذکر نکرده اند و اغلب ضمیر «من» را جایگزین تخلص خود ساخته اند. در این مقاله، همچنین به زاویه دید در تخلص، ایهام در تخلص، صفت های تخلص و مضامینی که در کنار تخلص می آید، پرداخته می شود. علاوه بر این در این مقاله، تخلص در غزل های نظیره وار دوره بازگشت با تخلص در غزل سعدی و حافظ مقایسه می گردد تا جنبه های خاص کاربرد تخلص در غزل این دو استاد غزلپرداز مشخص شود و میزان تقلید نظیره سرایان در کاربرد تخلص روشن گردد.
خلاصه ماشینی:
"وصال شیرازی 520 غزل نظیرهوار دارد که بیش از 20%از این غزلها با اظهار بیچارگی و درماندگی خاتمه یافتهاست،مانند: {Sسیاهروز و پریشان و درهمی و دژم#«وصال»جمله سرزلف یار را مانیS}(وصال،1361:594) {Sبا لگدکوب غم عشقت دل راز«وصال»#همچو موری هست کاندر زیرپای مرکب استS}(همان،652) دیگر نظیرهسرایان نیز همراه با تخلص خود اظهار درماندگی و بیچارگی کردهاند: {Sدل خود آب کن از آتش حسرت«مشتاق»#چند درماندۀ این عقدۀ مشکلباشیS}(مشتاق،1363:106) {Sزپا فتاده و از دسترفته و حیران#چه حاجت اینکه ز«مجمر»عنان بگردانیS}(مجمر،1345:77) {Sبه ضعف طالع«یغما»نگر که از غم هجران#غبار گشتم و برطرف دامنی نرسیدمS}(یغما،1367:166) {Sخون جگر خورد یقین هرکه چو«هاتفش»بود#کوکب نامساعدی،طالع ناخجستهایS}(هاتف،1371:114) {Sبجز حدیث غم«داوری»کسی نشنید#حکایتی که نه آغاز داشت نه انجامS}(داوری،1370:624) یکی از درونمایههای اصلی که در کنار تخلص غزلهای نظیرهوار؛ازجمله در شعر مجمر دیده میشود و آه و نالهاست که البته خود یکی از انواع اظهار درماندگی و بیچارگی است: {Sبرآن در گو منال اینگونه«مجمر»#که با من هرچه کرد آن نالهها کردS}(مجمر،1345:21) {Sآه تو«مجمر»که جهانی بسوخت#زآتش قهرش نبود یک شرارS}(همان،25) {Sدور شو«مجمر»که برق آه من#عاقبت آتش به جایی میزندS}(همان،52) {Sجز دل دوست هرکجا سنگی است#زآه«مجمر»در آن بود شرریS}(همان،79) {S«مجمر»شد از میانۀ عشاق و بعد از این#مشکل که آه سوختگان را اثر بودS}(همان،63) {Sتا نه بر ناوک آهیش نشانم«مجمر»#چون به تیرم زند از سینه کشد پیکان راS}(همان،48) بعضی از نظیرهسرایان در اظهار درماندگی و بیچارگی خود،چاره را در مرگ دانستهاند: {Sچاره«وصال»مرگ دان راهروان عشق را#وادی عشق بیکران،منزل دوست بینشانS}(وصال،1361:581) {Sدوای درد زمردن تو را و من متحیر#که چیست درد تو«آذر»که مردن است دوایتS}(آذر،1366:188) {Sعلاج«داوری»چیزی به جز مردن نمیبینم#که بر لعلش حوالت شد دوای درد بیماریS}(داوری،1370:627) چنانکه دیده میشود،مضامینی که در کنار تخلص مطرح شده است،جهانبینی شاعران را به ما نشان میدهد."