چکیده:
یکی از حوزه های نوظهور جامعه شناسی که در سه دهه اخیر، از پیشینه پرباری برخوردار شده است، عواطف است. در دید اجتماعی، عاطفه فرایندی است که در آن کنشگران، موقعیت های واقعی یا تخیلی اجتماعی را ارزیابی نموده و به آنها واکنش نشان می دهند. در این حوزه، عاطفه به عنوان منبع سوگیری و در مقابل خرد، تلقی نمی شود؛ بلکه نیرویی است که جریان تعامل را پیش می برد. نظریه پردازان این حوزه، بر نحوه ورود عاطفه در روابط بین شخصی و ساختاربندی تعاملات اجتماعی تاکید دارند. گروهی نیز در تلاش برای پیوند این حوزه با سطح کلان هستند. جامعه شناسی عاطفه یکی از متنوع ترین حوزه های جامعه شناسی است؛ چرا که نظریه پردازان از حوزه های مختلف در آن حضور دارند. در این مقاله، نظریه ها ی جامعه شناسی عواطف از جمله نظریه روانکاوانه ترنر، نظریه قدرت ـ منزلت کمپر، و نظریه مبادله اجتماعی لاولر بررسی می شود. سپس نقاط قوت و ضعف آنها در رابطه با جامعه ایران مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
One of the new fields of sociology that is well developed during recent three decades is Emotional theory. Emotion is a process by which actors evaluate real or imaginary positions and interact toward them. In this field emotion is not against rationality، but it is a source of energy that facilitates the process of interaction. Theorizers of this field emphasize on the way of entering emotion in personal and structuration of interaction. There is another group who tries connecting this field to macro level of society. Sociology of emotion is one of the most diversified field of sociology، because the participating theorizers are from different disciplines. In this article we reviewed Turner's analytical theory، Kemper's power- status theory and Lawler's theory of social exchange. Then we proposed some weaknesses and strong points of this theory in researches related to Iranian society.
خلاصه ماشینی:
"از نظر وی این نظریه چندین وظیفۀ نظری را بر عهده دارد: الف) اثرات شکل های مختلف مبادله را بر انسجام سطح خرد تحلیل می کند؛ ب) مکانیسمی را که در آن مبادله موجب می شود کنشگران فردی، احساس خوب ( یا احساس بد) داشته باشند، مشخص می نماید؛ ج) ابژههای اجتماعی چندی را که میتوانند هدف و مقصد عاطفه باشند، متمایز می سازد و د) شرایطی را که تحت آن کنشگران، بیشتر معطوف به واحدهای اجتماعی میشوند تا به خود یا دیگری، تبیین نموده و روابط متقابل خود ـ دیگری و انتساب واحد اجتماعی عاطفه را تحلیل میکند(Ibid, 2002: 8).
لاولر در قضایای نظری خود، سعی دارد که به دو پرسش پاسخ گوید: اول اینکه تحت چه شرایط ساختاری، مبادله موجد عاطفه و احساسات است؟ دوم اینکه تحت چه شرایطی این عاطفه به واحدهای اجتماعی نسبت داده خواهد شد و بنابراین رفتارهای جمعمدارانه را به وجود میآورد؟ این نظریه بر آن است که ساختارهای مبادله، فعالیتهای مشترکی را به وجود میآورد.
بطور کلی میتوان گفت نظریۀ ترنر بخاطر گنجاندن مفهوم انتظارات و بویژه مفهوم موقعیت و در نظر گرفتن عوامل مؤثر بر انتظارات، همچون ارزشها و هنجارها، و دفاع از تراکمی بودن علم جامعه شناسی و نظریۀ کمپر به دلیل وارد کردن قدرت و پایگاه در نظریۀ عواطف و لاولر به دلیل توجه به عواطف گوناگونی که در مبادلۀ های اجتماعی حاصل میشود و چگونه این امر میتواند به همبستگی منجر شود، نظریههای ارزشمندی هستند."