چکیده:
عدم که در لغت و کاربرد در معنی حقیقی جز نیستی و بطلان محض نیست. در اشعار مولانا در معانی مختلف از جمله: مرگ طبیعی، مرگ ارادی، فنائ فی الله، وجود حقیقی، عالم غیب، عالم معنی، عالم وحدت، نیست هست نما و هست نیست نما و نظایر آن به کار رفته است. برخی از این معانی گوناگون این شبهه را برای عده ای از پژوهندگان ایجاد کرده است که مولانا نیز مانند برخی متکلمان معتزلی و فیلسوف نمایان قدیم برای عدم نوعی شیئیت و ثبوت قائل است و از نظر او موجودات پیش از ورود به جهان هستی در عالم عدم یا در بین وجود و عدم از حقیقتی برخوردارند و الزاما بر مبنای این فرض مولانا را از گرایندگان به اصالت ماهیت دانسته اند. در این مقاله به ثبوت خواهد رسید که از هیچ یک از مواردی که در مثنوی و غزلیات مولانا برای اثبات مدعای خود بدان استناد کرده اند مفید چنین معنایی نیست و مکتب توحیدی مولانا به هیچ وجه با این گونه اندیشه های نامعقول و دور از حقیقت سازگاری ندارد.
خلاصه ماشینی:
چنان که در تفسیر و تأویل اشعار مولانـا در مقـالات معاصـران نیـز چنـین ۲ نتیجه گیری هایی صورت گرفته است (مظفری ، ۱۳۸۹: ۲۸-۴۷) بیان مطلب برخی از عالمان اهل کلام برای ممکناتی که هنوز پا به عرصه وجود نگذاشته اند؛ یعنی معدومات ممکـن الوجود نوعی ثبوت و تقرر در عالم عدم قائل شده اند و از آراء معتزله یکی این است که در میان وجـود و عدم واسطه ای هست که آن را حال می نامند و آن را چنین تعریف می کنند: آنچـه در حـال قـرار دارد نه موجود است و نه معدوم و برای ممکنات سه حالـت وجـود دارد: ممکـن موجـود و ممکـن معـدوم و حال که نه موجود است و نه معدوم ؛ بلکه چیزی است در بین وجود و عدم (طباطبائی ، ۱۳۷۳: ۲۲).
مولانا در بیت زیر نیز عدم را جای مبارکی می داند که همه موجودات هستی خود رابدان مدیونند ایـن عـدم خــود چـه مبــارک جـای اسـت کــه مــددهای وجــود از عــدم اســت (همان ، ۴۲۵/۱) ودر جای دیگر گوید: آن عدم نـامی کـه هـستی موجهـا دارد از او کز نهیب وموج اوگردان شده صـد آسـیا (همان ، ۱۵۵/۱) بدین ترتیب با ساده نگری و بدون توجـه بـه تجـوزات شـعری و بـا صـرف نظـر کـردن از ویژگیهـای شعرکه قضایای آن عموما مبتنی بر تخیل و مجاز و استعاره و کنایه است و با بی توجهی به قرائن لفظـی و معنوی موجود در ابیات به نتیجه گیری های سابق الذکر دست یافته اند و از مولانا که جـز ذات یگانـه حـق تعالی برای هیچ موجودی وجود حقیقی قائل نیست - چـه رسـد بـه معـدومات و ماهیـات - یـک مـتکلم خرافی یاحکیم تنک مایه طرفدار اصالت ماهیت ساخته او را با متکلمان معتزلـی کـه مولانـا بارهـا آراء و عقائدشان را در آثار خود مردود و باطل اعلام کرده است در یک صف قرار داده اند.