خلاصه ماشینی:
"به بیان دیگر هیچ راهکاری را نمیتوان کورکورانه از کشوری به کشور دیگر منتقل کرد،اما با وجود این چند پرسش مشترک را مشخص میکنند که رهبران برای تدوین استراتژیهای ملی(یعنی اهداف و خطمشیها)باید به شکلی واقعگرایانه از خود بپرسند: الف)کشور در سالهای گذشته کدام استراتژی را اتخاذ میکرد و تا چه میزان موفق بوده است؟و مشکلات جاری کدامند؟ ب)چه بدیلهای کوتاه و میان مدتی میتواند برای کشور سودمند باشند؟چه خطمشیهایی مورد نیاز است؟ چه انتخابی میتواند مطلوبتر باشد و چرا؟ ج)در سناریوهای تدوین شده چه گروههایی ممکن است خود را برنده برنده یا بازنده تلقی کنند؟چه روشهایی را میتوان برای حمایت از استراتژیهای جدید اقتصادی به کار گرفت؟ د)چه تغییر سازمانی باید انجام شود؟آیا میتوان سناریوهای ناظر بر تغییر را اجرا کرد؟ این رویکر(بررسی دقیق محیط بر مبنای خطمشی)وسیعتر از روش اقتصادگرایانهء مورد استفاده بانک جهانی در معجزه آسیا است که برای عوامل سیاسی اهمیت قائل میشود.
با وجود این،بیشتر سازمنهای بخش دولتی برای بهبود عملکرد و استفاده اثربخشیتر از منابع،فرصتهای کلی در اختیار دارند،روشهای گوناگونی در این زمینه مطرح شده است آگاهی بیشتر از محیط و ویژگیهای متغیر آن؛توجه به امکانپذیری سیاسی اجرای خطمشیها؛ ایجاد ظرفیت و سرمایهگذاری در منابع انسانی؛مرتبط ساختن سازوکارهای پاسخگویی به عملکرد؛بهبود نظامهای بودجهبندی سالانه در برابر تأکید بر برنامههای غیرواقعگرایانه بلندمدت؛دوری از برنامهریزیهای مفصل و توجه به رویکردهای فرایندی؛تقویت دوباره دولت های محلی و تلاش برای کمرنگ کردن تصویر«سیندرلایی»آنها؛ تعیین چارچوب خطمشی مناسب به عنوان مبنایی برای شرکتهای دولتی که میتوانند خدماتی کیفی با قیمت مناسب ارائه دهند؛بکارگیری قراردادهای عملکردی در شرکتهای دولتی؛همکاری اثربخشتر به طور مشترک با سازمانهای غیر دولتی که همه آنها نشاندهندهء تنوع و خلاقیت این نظریات است."