چکیده:
فهم آیات قرآن مستلزم به کارگیری روشهایی است که بر پایه مبانی صحیحی بنا شده باشند. مطالعه تطبیقی یکی از پژوهش هایی است که می تواند به مفسران در اتخاذ مبانی و روشهای بهینه تفسیری، یاری رساند. با توجه به اهمیت هرمنوتیک و وجود دغدغه های تفسیری مشترک میان مفسران و هرمنوتیستها، در پژوهش حاضر به بررسی تطبیقی مبانی پنج روش اصلی تفسیر قرآن (قرآن به قرآن، روایی، ادبی، عقلی، باطنی) با انگاره های هفت نفر از مشهورترین هرمنوتیستهای کلاسیک (کلادنیوس، آست، ولف، شلایرماخر، بوئک، درویزن، دیلتای) پرداخته شده است. در این پژوهش نشان دادیم که علی رغم پیش فرضها و مبادی معرفتی متفاوت، شباهتهایی میان مبانی خاص هر یک از روشهای تفسیر قرآن و انگاره های هرمنوتیستهای کلاسیک وجود دارد.
خلاصه ماشینی:
با توجه به اهمیت هرمنوتیک و وجود دغدغه های تفسیری مشترک میان مفسران و هرمنوتیستها، در پژوهش حاضر به بررسی تطبیقی مبانی پنج روش اصلی تفسیر قرآن (قرآن به قرآن ، روایی ، ادبی ، عقلی ، باطنی ) با انگاره های هفت نفر از مشهورترین هرمنوتیستهای کلاسیک (کلادنیوس ، آست ، ولف ، شلایرماخر، بوئک ، درویزن ، دیلتای ) پرداخته شده است .
فهم مفاد آیات قرآن بر مبنای معانی مستحدثه الفاظ که در دوران متأخر پدید آمده ، نه تنها ضرورت ندارد بلکه باید اکیدا از آن خودداری کرد (رجبی ، ٦١)؛ چرا که هر چند خدای متعال به کنه اشیاء و تغییرهایی که در معنای الفاظ رخ میدهد، آگاه است ولی با توجه به این نکته که خدای متعال در کتاب خویش ، با زبان مردم سخن گفته است و مردم در محاورات خویش ، الفاظ را برای دلالت بر ذات اشیاء و خصوصیات ناشناخته آنها در هنگام وضع ، و برای افاده معناهایی که در آینده برای الفاظ پیدا می شوند، به کار نمی برند، روشن می شود که الفاظ قرآن کریم نیز تنها برای افاده معانی و مفاهیم زمان نزول ، به حسب نگرش عامه مردم ، به کار رفته است (بابایی ، روش شناسی تفسیر قرآن ، ١٠٢).
در دوره سوم به واسطه ظهور نوع جدیدی از عقل گرایی ، هرمنوتیک در قالب علم یا هنر فهم هرگونه متنی عرضه شد که هدف آن عمدتا ارائه روشهای پرهیز از بدفهمی و رسیدن به مراد مؤلف به عنوان معنای جوهری متن بود و لذا به «هرمنوتیک عینی گرا» و یا «هرمنوتیک روش گرا» یا «هرمنوتیک کلاسیک » نامبردار شد و به واسطه سهم زیاد نهضت رمانتیسم در نضج آن ، گاهی «هرمنوتیک رومانتیک » نامیده می شود.