چکیده:
یکی از وظایف اصلی مدیریت انگیزش کارکنان است؛ یعنی ایجاد و یا تقویت نیرویی درونی در کارکنان که موجب بروز و تداوم رفتارهای خاصی گردد. مهمترین عوامل و یا متغیرهایی که باعث ایجاد انگیزه در کارکنان میشوند عبارتاند از: باورهای دینی؛ برخورد عادلانه؛ تأمین مطلوب نیازهای معیشتی (مادی)؛ جذابیت اهداف؛ توجه، تمجید و تشویق؛ طراحی مناسب شغل که شامل: مهندسی شغل، توسعه شغل، چرخش شغل، غنیسازی شغل، مشاغل گروهی و خصوصیات مطلوب شغلی میشود.
با استفاده از این متغیرها میتوان نتیجه گرفت که اهتمام بیشتر به انگیزههای معنوی؛ طراحی عادلانه سازمان و سیستم پرداختی آن؛ تأمین مطلوب نیازهای کارکنان با توجه به شناخت نیازهای آن؛ طراحی اهداف جذاب؛ تشویق، توجه و تمجید کارکنان و، سرانجام، طراحی شغلهای متناسب با روحیات و نیازهای کارکنان باعث انگیزش بیشتر در کارکنان میشود.
خلاصه ماشینی:
"بیعدالتی ممکن است به صورت دیگری نیز در سازمان ظهور پیدا کند؛ بدینگونه که زحمات انجام کار با افراد مشخصی باشد، اما بیشترین سود و یا پاداش آن عاید دیگران شود؛ چنین برخوردی در سازمان، عامل بسیار مهمی در تضعیف انگیزش کارکنان شمرده میشود.
اگر احساس اجحاف و بیعدالتی در مقایسه با مرجع خارج سازمان باشد؛ یعنی سازمانها در پرداخت حقوق و مزایا به کارکنان خود، دچار نوعی ناهماهنگی باشند و خودسرانه و سلیقهای عمل کنند، این امر موجب کاهش انگیزش عمومی در سطح کلان جامعه میشود؛ برای مثال، اگر دو نفر در دو وزارتخانه، با کار تقریبا مشابه و یکسان، از نظر حقوق و مزایا تفاوت زیادی داشته باشند، رواج چنین تفاوتی به انگیزش کارکنان و فرهنگ کار و تلاش در جامعه آسیب جدی وارد میکند.
نظر فرد مهم و ارزشمند جلوه نماید، درنتیجه، وی میکوشد تا به آن دست یابد؛ زیرا هدف والا ـ هر چند خیالی باشد ـ جذابیت دارد و فرد را تحریک میکند؛ بهطور مثال، اگر مدیر، هر از چندگاهی کارمندان را مورد خطاب قرار دهد و پیدرپی از ارزش و اهمیت هدف کارهایی که منتهی به آنها میشود سخن بگوید و هدف آنها را بسیار عالی و کارشان را انسانی و مقدس بشمارد، این تکرار و تذکر بر روی انگیزش کارکنان تأثیر میگذارد و آنان را به سعی و تلاش بیشتر وامیدارد."