چکیده:
نوشته حاضر در ضمن تمرکز بر مقوله معنای متن، ابتدا به طبقهبندی مباحث مربوط به معناپژوهی پرداخته و عرصههای گوناگون معناپژوهی را در چند محور بررسی کرده است که عبارتاند از: ماهیت و چیستی معنا، جایگاه معنا، روش صحیح وصول به معنا، انواع معنا و اقسام دلالت آن، شرایط پیدایش و تکوین متن (زمینه معنایی)، علل تکثر قرائتها و تفسیرهای مختلف یک متن و درنهایت، معیار سنجش اعتبار یک معنا. سپس جایگاه معناپژوهی را در حوزه علوم دین، در دو شاخه برجسته علم تفسیر و علم اصول فقه بررسی نموده و نشان داده است که این دو با کدام یک از مباحث معناپژوهی ارتباط دارند و در چه عرصههایی نیازمند گشودن افقهای نوین تحقیقیاند.
خلاصه ماشینی:
"این نگرش سطحی و سهلانگارانه حجم وسیعی از نظریهپردازیها و پرسشهای مهمی را که امروزه درباره چیستی معنا مطرح شده است نادیده میگیرد؛ برای نمونه، اگر به تحلیل متفکرانی نظیر جانلاک، گوتلب فرگه، اریک هرش و ژاک دریدا در کنار ساختارگرایان و نیز عالمان علم اصول اسلامی سری زده شود، این نکته به وضوح آشکار میشود که به چه میزان آرا و انظار در باب چیستی معنا متفاوت است؛ در عین حال که همگی اذعان دارند که از بعد تجربی و روانشناختی، چیزی در ذهنیت خواننده متن یا شنونده گفتار ایجاد میشود، اما این امر ذهنی(2) تمام داستان معنا نیست.
پرسش مهم دیگر در چارچوب بحث در ماهیت معنا آن است که، آیا به راستی تمامی دستاورد معنایی در فرایند مواجهه با متن، از سنخ معنای لفظی است، یا آنکه سنخ دیگری از معنا وجود دارد که در عین ارتباط با متن نمیتوان آن را معنای لفظی متن دانست؟ مباحثی که برخی متفکران هرمنوتیکی درباره تفکیک میان معنا و "معنا نسبت به"(3) دارند، مربوط به این پرسش است؛ همچنین، مباحث مفسران مسلمان درباره معنای ______________________________1.
مشکل سوم آنکه، نظریه تفسیری عالمان مسلمان در شاخههای مختلف علوم اسلامی که در ارتباط با متن و تفسیر آن هستند، علیرغم پارهای اختلافات روشی، بر اصول و مبانی نسبتا مشترکی استوار است، مانند درک مراد جدی صاحب سخن به عنوان هدف اصلی فرایند قرائت متن، حجیت ظهور - اعم از اعتبار ظاهر معنایی متن و نیز ظهور حال متکلم در اینکه معنای ظاهر متن را قصد کرده است - لزوم پرهیز از پیشداوری و تفسیر به رأی و مانند آن."