خلاصه ماشینی:
"لذا جای این پرسش است که یک دولت که هدفش شکل دادن به«مفهوم»برای تنظیم علایق مردم است چگونه میتواند برای شهروندان و هدایت ایشان به سوی حق،نقش اولیه و تعیینکننده را بازی کند؟و از همین جا پرسشی مبناییتر دیگری شکل میگیرد که اصولا چرا جامعهء مدنی«میدان جنگ»است؟و اگر چنین است چگونه میتوان ضمن توجه به حقیقت دولت و کلیت خیر عموم،جامعهء مدنی و علایق فرد، انسان را محور قرار داد؟ پاسخ دادن به این پرسشهای تو در تو چندان ساده نیست و مستلزم آن است که مسئله را به صورت دیالکتیکی و با نگاه هگلی تبیین کنیم.
»22به این ترتیب روش معقولی برای مشارکت اعضا و گروههای اجتماعی شکل میگیرد و طبعا از آنجا که اصناف در شناخت منافع خود از خودشان غافل نمیشوند،رفته رفته نوعی انحصار در تولید به وجود میاید که خود موجب افزایش جریان تولید است و تا زمانی که رقیبی نیرومندتر سر بر نیاورد،انحصار وجهی خاص از تولید را در دست دارد و در این کناکنش انداموار دولت هیچ مداخلهای جز«نظارت»و تنظیم موضعی اختلالات احتمالی نخواهد داشت.
در این مرحله،با تشکیل امر مشارکتی و تشکیل خانوادهء دوم یعنی زمانی که«گوهرانگی اخلاقگرایی به حق خود و حق به اعتبار»،24نزدیک میشود،دولت انداموارهء هگل نیز اوج میگیرد و تجسم فرد در دولت و هگل در فلسفهء اخلاق به باید و نبایدهای زندگی مدنی پرداخت و به این منظور نه تنها همچون کانت در عرصهء عمل،دستورهای اخلاقی را اجباری کرد،بلکه وجود نهادهایی برای تنظیم و نظارت بر آن را ضروری دانست."