چکیده:
در این مقاله، تلاش شده است که جوهر و هویت مشترک اندیشههای سیاسی ایرانی که
همانا وفاداری و آموزه هماهنگی جامعه با نظام هستی است، مورد شناسایی قرار
گیرد.تفکر سیاسی در ایران باستان به شکل اندیشه ایرانشهری در دورههای گوناگون،
یعنی عصر اسطورهها، حماسههای ملی، هخامنشی و ساسانی، نظریه شاهی آرمانی را به
عنوان الگوی رهبری سیاسی و هماهنگکننده جامعه با نظام کائنات مطرح کرده است.اندیشه سیاسی ایران پس از ظهور اسلام نیز نظریه امامت شیعی را الگوی هماهنگی با
نظام هستی دانسته و هریک از گرایشهای فکری گوناگون پس از اسلام، در قالب فلسفه
سیاسی، سیاست نامه، اشراق و شریعت نامه و با رهیافت و رویکرد خاص خود، به جستجوی
آموزه و آرمان هماهنگی پرداخته است.بنابراین، وفاداری به این آموزه در گونههای
اندیشه سیاسی ایران از عوامل اصلی پیوستگی، تداوم و استواری فرهنگ ایران زمین به
شمار میرود.
خلاصه ماشینی:
"اندیشه سیاسی ایران پس از ظهور اسلام نیز نظریه امامت شیعی را الگوی هماهنگی با نظام هستی دانسته و هریک از گرایشهای فکری گوناگون پس از اسلام، در قالب فلسفه سیاسی، سیاست نامه، اشراق و شریعت نامه و با رهیافت و رویکرد خاص خود، به جستجوی آموزه و آرمان هماهنگی پرداخته است.
نگارنده کوشیده است به این پرسش بنیادین پاسخ دهد که آیا در کلیت و گستره تاریخ اندیشههای سیاسی ایران میتوان از آموزهای مشترک یا هستهای مرکزی سخن گفت که اندیشه سیاسی ایرانی را هویتی خاص و پیوستگی تاریخی بخشیده باشد؟ فرضیهای که مورد سنجش قرار میگیرد این است:در گستره اندیشههای سیاسی ایران، خواه به شکل ایرانشهری و خواه به اشکال گوناگون فلسفی، اشراقی و عرفانی، سیاست نامه و نیز شریعت نامه یک هسته و آموزه مشترک را میتوان جستجو و شناسایی کرد که همانا لزوم تناظر و هماهنگی سیاست و جامعه با نظام هستی است.
41 یکی از این ویژگیهای مشترک، اعتقاد به لزوم هماهنگی جامعه با نظام هستی بوده است که در جای خود میتواند از دلایل اصلی رویکرد ایرانیان به نظریه امامت شیعی و پذیرفتن آن باشد؛زیرا، همان گونه که در عقاید ایران باستان، شاهی آرمانی نقش هماهنگی جامعه با نظام کائنات را داشته است، در اندیشه شیعی نیز امام با سامان دادن امور جامعه، مسئولیت هماهنگی آن را با نظام هستی بر عهده دارد."