خلاصه ماشینی:
"3-5 اینک بهتر میتوان دریافت که ندای گفتگوی تمدنها،به مثابه احساس نیاز(اگر نه«واعطشا»)در سیستم جهانی موجود،ضرورتی گزیرناپذیر را بیان میدارد و البته با هشدار ساموئل هانتینگتون(استاد دانشگاه هاروارد)که آنرا در کتاب«برخورد تمدنها و نوسازی نظم جهانی»نظریهپردازی کرده است6 همزاد و دو روی یک سکهاند؛یکی اولیه و دیگری ثانویهء(دو آل)آن است؛و به سخن جلال الدین محمد مولوی:7 شب چنین بار روز اندر اعتناق مختلف در صورت اما اتفاق روز و شب ظاهر دو ضد و دشمنند لیک هر دو یک حقیقت میتنند وانگهی،گفتگو نیز بالقوه میتواند جر و بحث و جدل و مجادله(پلمیک)را در خود مستتر داشته و در عین حال از نرمترین و لطیفترین شکل «برخورد»برخوردار باشد.
به سخن جاودانهء جلال الدین محمد مولوی:23 هیچ عاشق خود نباشد وصلجو که نه معشوقش بود جویای او لیک عشق عاشقان تن زه کند عشق معشوقان خوش و فربه کند چون در این دل برق مهر دوست جست اندر آن دل دوستی میدان که هست هیچ بانگ کف زدن ناید بدر از یکی دست تو بیدست دگر تشنه مینالد که ای آب گوار آب هم نالد که کو آن آب خوار جذب آبست این عطش در جان ما ما از آن او و او هم آن ما هست هر جزوی زعالم جفت خواه راست همچون کهربا و برگ کاه او همان نابغه عظیم الشأنی است که پایهء دانش امروزی سایبرنتیک را به بهترین وجه ممکن درک و دریافت کرده و گفته است:24 جملهء ذرات عالم در نهان با تو میگویند روزان و شبان ما سمیعیم و بصیریم و هوشیم با شما نامحرمان ما خاموشیم و هموست که میتواند سرمایهای بس بزرگ و تابناک در فرآیند گفتگو و آمیزش تمدنها باشد.
52 به این ترتیب،آشکار است که پارادایم گفتگو و آمیزش تمدنها باید بتواند کشور را به سوی یک سازمان یادگیرنده پیش ببرد،و همین را برای دیگر کشورهای جنوب تجویز و رهبری کند؛و سرانجام شمال را نیز به سوی یک سازمان یادگیرنده برای درک و دریافت عناصر مثبت تمدن خود هدایت نماید."