خلاصه ماشینی:
"در اینجا بیآنکه بخواهیم به تبیین و تحلیل مفهومی نه چندان روشنی از«فرهنگ»یا«تمدن»بپردازیم، جایگاه و کاربرد این مفهوم برای جغرافیای نو و علمی-دانشگاهی چنین در نظر گرفته میشود:به جای بازاندیشی در مورد دیدگاههایی که در عین سادگی بسیار پیچیدهاند،چون«قلمروهای فرهنگی زمین»یا«حوزههای تمدنی جهان»یا حتی رویگرداندن از آنها،شایسته است کوشش جدی برای درک و شناخت بهتر از گوناگونیها و نیز تبیین برخوردها بر سر نافع میان کشورها یا خرده فرهنگها در درون یک کلان ناحیهء فرهنگی @ما در حیطه انسانی نه با قوانین خشک و مطلق، بلکه با مجموعهای از انگیزههای یکسره متفاوت و شرایط غیر مطلق روبهرو هستیم و باور نداریم که زندگی انسانی بر روی زمین اسیر«فردیت گریزناپذیر».
به هر روی با بهترین مفهومی که امروزه بتوان از جغرافیای ناحیهای و فرهنگی برداشت کرد،این پرسش مطرح است که آیا نباید رویکردی جدید برای شناخت کلان فرهنگها در معنای کلان ناحیههای فرهنگی یا حوزههای تمدنی جهان از یک سو و نیز به منظور درک تنوع بیپایان درونی آنها به معنای وجود خرده یا پاره فرهنگها و خرده نواحی فرهنگی،بدان داشت؟هانس بویک(1959) در نیم قرن پیش در مقالهء خود با عنوان«مراحل تطور و تکامل اقتصاد و اجتماع از دیدگاه جغرافیا» به ضرورت چنین رویکردی اشاره کرده و نوشته است: «دانش جغرافیا همواره وظیفهء تاریخی و علمی خود دانسته است که به بررسی سطح آکنده از حیات کرهء زمین با توجه به گوناگونی بسیار و بیپایان مکانی و تبیین علمی آن در پیوند با نیروهای مؤثر در گذشته و حال بپردازد."