خلاصه ماشینی:
"آیا امرسون درست میگفته است؟آن کشور- مردمانش و نهادهایش پیشرفت اخلاقی را فدای قدرت مادی کرده بودند؟آیا تعادل حساس میان تعالی روحی و کامیابی این جهانی، موضوعی که برای آمریکاییان در دوران جفرسون آنهمه مورد توجه بود، از میا رفته بود؟از دید من، پاسخ آری است، هرچند متضمن قید و شرطهایی هم باشد.
از سوی دیگر، کاربرد گسترده آن مشکلاتی جدی در رفتوآمد ایجاد کرد (مشکلاتی چون تراکم و راهبندان ترافیک، با زدوده شدن قطعی عنصر معنوی از اندیشه پیشرفت، وجوه مادی آن چیرگی یافت؛همارزی پیشرفت اخلاقی و پیشرفت مادی از میان رفت و در نتیجه یکی از معضلهای اصلی دوران کنونی پدیدار شد؛یعنی، شور و حرارتی مهار گسیخته برای نوآوری تکنولوژیک و سلطه منفعت بر سنت در حرکت هجومی به سوی بهینهسازی همه جنبههای زندگی صنعتی.
اما باید این را هم به یادآوریم که اندیشه پیشرفت در آغاز شکلگیری، قرار بر پاسداشت اصول اخلاقی داشته-بویژه اصولی چون آزادی سیاسی و عدالت اجتماعی-و در همان حال ناظر به بهبود وضع مادی انسان بوده است؛گذشته از آنکه ذهنیت«پیش برو-جلو بزن»را در آمریکاییان پرورش میداده، پایبندی به برابری و حقوق فردی را هم هدف داشته است.
وقتی موضوعهای«دلچسب»رامشتاقانه پیگیری میکردیم، فرصتها را میانباشتیم، و قدرت و نفوذ را اعمال میکردیم، اغلب وسایل فنسالارانه(تکنوکراتیک)را جانشین هدفهای انساندوستانه میکردهایم، و در این جریان گم شده است آن اولویتهایی که مردمان در روزگار جفرسون برای اندیشه پیشرفت به معنای رفاه مادی بوده، اما به معنای رشد معنوی بشر و برچیده شدن نابرابریهای اجتماعی هم بوده است."