خلاصه ماشینی:
"در اینکه مفهوم تازه حکومت و سرزمین در اروپای دوران مدرن گسترش یافته است، تردید اندکی وجود دارد؛بااینحال، نادیده انگاشتن این حقیقت نیز دشوار است که این مفاهیم ریشه در دورانهای انگیزههای جهان وطنی کلاسیک در درازای سده بیستم این گمان را در میان برخی از ایرانیان پرورانده است که یونان باستان، ابداعکننده مردمسالاری(دموکراسی) بوده و ایرانیان باستان جز جنگ و ستیزه با دیگران کار دیگری نداشتهاند.
آنچه میدانیم این است که در فرمانی که کوروش در بابل صادر کرده، از آزادی و برابری همگان سخن رفته است، از جمله یهودیان و بابلیان، و در پرتو همین سیاست روشنبینانه بوده که وی در متون دینی باختر زمین و اسلامی تا این اندازه مورد ستایش قرار گرفته است؛نیز همین سیاست روشناندیشانه پادشاه هخامنشی بوده که وفاداری داوطلبانه ملتهای گوناگون از جمله مردمان شهرهای ایونی(تمپلتون 1979)، قبرس و اورشلیم(قدس در اسلام)که به آن فدراسیون پیوسته برانگیخته است، و فشرده سخن اینکه جدا از زور، باید عوامل جلبکننده دیگری نیز در آن نظام حکومتی فدرال وجود داشته است.
در رویارویی با این اتحادیه بزرگ ایلی از عربان مهاجر، فرمانروایان ایرانی مهاجران را به پارسی«شهروندان»و به عربی «اهل البلاد»خواندند(ویلکینسن، پیشین)که شواهد گویای آن است که دادگری شالوده حکومت خوب ( tnemnrevog doog )در سازمان حکومتی ایران باستان بوده است چنانکه پادشاه هخامنشی به هنگام گشودن بابل در سال 539 پیش از میلاد فرمان به آزادی و برابری همگان داده و این سنت از سوی همه جانشینان کوروش در تاریخ پیش از اسلام ایران پیروی شده است."