چکیده:
فرهنگ پارهای جداییناپذیر از اندیشه در علوم اجتماعی است.برای اندیشیدن درباره
یگانگی همراه با تنوع انسانها، این مفهوم موردنیاز علوم اجتماعی است.ما همه
موجوداتی فرهنگی هستیم، اندیشههای بنیادی، ارزشها و هنجارهای جامعه خود را یاد
میگیریم و آنها را در انگارههای خود و جهان اجتماعی خود جان میدهیم.باورها در یک
فرهنگ نیازی به درست بودن یا اثبات ندارد:آنها را بیشتر بیپرسشی جدی میپذیریم
چون از گذشتههای دور به ما رسیده است.البته در جهان امروز، فرهنگ نیز مانند اقتصاد و سیاست به گونهای چشمگیر در
قالب جریانهای جهانی قرار میگیرد.فرهنگ در عصر دهکده جهانی و از میان رفتن قید و
بندهای جغرافیایی، موضوع محوری در بسیاری از رشتهها و شاخههای علوم اجتماعی شده
است و جامعهشناسی فرهنگ از پیرامون به کانون حوزه جامعهشناسی آمده است.در جهان
امروز عوامل محدودکننده پیوندها و تعامل میان فرهنگها اندکاندک از میان رفته است
و میرود و همواره بر گستره روابط فرهنگی افزوده میشود.در چنین فضایی فرهنگها
ناگزیر از شناخت و رویارویی با یکدیگرند.به سخن دیگر، در چنین فضایی، جایی برای
آسودگی، امنیت و درجازدن فرهنگی-که در فضای بسته گذشته فراهم بود-وجود ندارد و
فرهنگ باید حضوری پویا در پهنه روابط میان فرهنگی داشته باشد.در مورد وضع فرهنگ در جهان امروز دو دیدگاه وجود دارد.از دیدگاه نخست، جهانی شدن
گونهای پروژه تحمیلی است که از غرب به دیگر بخشهای جهان صادر میشود.در برابر این
دیدگاه گروهی جهانی شدن را پروسهای میدانند که در جهان به راه افتاد و به
دگرگونیهایی در جهان انجامیده است.این گروه، روند تحولات کنونی را بعنوان دنباله
تحولات کلان تاریخ بشری در نظر میگیرند و میپذیرند که جوامع، در حال گذر از
مراحل تحول هستند.این نوشتار در پی ارائه دیدگاه سومی درباره دگرگونیهای فرهنگ در
عصر جهانی شدن است.روش پژوهش در اینجا، تاریخی و تبیینی بوده است:تاریخی از آن رو که به بررسی
نظریههای موجود در زمینه جهانی شدن و فرهنگ پرداخته شده، و تبیینی از آن جهت که
متغیرها به متغیرهای مستقل و وابسته دستهبندی شده است.گفتنی است که چنین نتایجی
با بهرهگیری از کتابخانه و اسناد و مدارک به دست آمده است.
خلاصه ماشینی:
"با توجه به تعریف فرهنگ بعنوان کلیت در هم تنیدهای از ارزشها، هنجارها و نمادها(بویژه زبان)که یادگار گذشتگان است و از سوی جامعه و به سبب اجتماعی شدن افراد به آنان منتقل میشود، و با توجه به اینکه اکنون پا به دورانی گذاشتهایم که به جهانی شدن، دهکده جهانی و جهانگستری معروف است و سبب حذف قیدهای جغرافیایی و نزدیکی بیش از پیش جوامع شده است، میتوان گفت که فرهنگ با سه چالش بزرگ یا بهتر بگوییم سه وضع خطیر، البته همراه با فرصت، روبهرو است.
و اما پرسشی اساسی که این نوشتار در پی پاسخگویی به آن است، بسیار مهم است:آیا به سوی یک فرهنگ جهانی یکپارچه که به گفته برخی کسان گونهای فرهنگ آمریکایی-غربی است، گام برمیداریم، یا برعکس، جهانی شدن، نیروی فرهنگهای خاص را تقویت میکند و پشتوانه شکوفایی و گسترش آنها است؟به بیانی سادهتر، پیمودن کدام راه، درست است، یکسانسازی یا چندگانگی فرهنگی؟ یکسانسازی یا چندگانگی فرهنگی؟ برای شناسایی راه حرکت جهانی شدن و چگونگی برخورد آن با فرهنگ و هویت جوامع، تحلیل چگونگی حرکت آن لازم مینماید.
با آنکه بخش بزرگی از آنچه امروز فرهنگ جهانی نامیده میشود ریشه در فرهنگ و تمدن غربی دارد و سالیان سال گونهای جریان فرهنگی یک سویه بر جهان حاکم بوده، اکنون ساختار و فرایند فرهنگی جهان بسیار پیچیدهتر شده است، اما زمینه و امکان نقشآفرینی برای فرهنگهای دیگر نیز فراهم میآورد (گل محمدی، 1381؛ص 131) سرانجام باید یادآور شد که هرچند رهیافت امپریالیسم فرهنگی تواناییهای چشمگیری در تبیین پدیدههای فرهنگی جهان امروز دارد، اما انعطافپذیری و پویایی فرهنگهای غیرغربی و امکانات و توان آنها را برای ایستادگی و بومی کردن پدیدههای فرهنگی وارداتی و حتی جریان وارونه نفوذ فرهنگی غیرغربی در فرهنگ غربی را کموبیش نادیده میگیرد."