خلاصه ماشینی:
"از دید من، در این زمنیه پرسشی بنیادی مطرح است:آیا حقوقی که در غرب بر آنها پافشاری میکنیم به واقع جهانشمول است و ادعای دیگر فرهنگها در برابر این حقوق چیست؟فکر میکنم که بعنوان یک واقعیت تاریخی، ارتباط مسیحیت غربی و حقوق بشر سکولار معاصر باید مسلم انگاشته شود.
با این همه و به رغم چنین آبشخور فرهنگی، باید از خود بپرسیم آیا ابداع مفهوم حقوق، گذشته از این واقعیت که از غرب سرچشمه گرفته است، به تعبیری یک دستاورد جهانی نیست؟ از دیدمن در این زمینه نیز میتوان به شیوه علمی با مسئله برخورد کرد:شیوه خاص پرداختن به طبیعت.
در پایان، این پرسش پیش میآید که چه باید کرد؟اگر باور داریم که حقوق بشر دست کم در تئوری جهانشمول است، چگونه میتوان با این شناخت آنرا عملی ساخت؟آیا باید خواستار اجرای این حقوق جهانشمول در همه مکانها و همه زمانها باشیم؟بویژه آیا باید درپی تحمیل اینگونه برداشت از حقوق، یعنی آنچه خود در نظر داریم بر کسانی که از نظر فرهنگی با ما متفاوتند، باشیم؟در اینجا مسائل تا اندازهای پیچیده میشود.
در اینجا به استدلال ارسطو در «اخلاق نیکو ماخوسی»اشاره میکنم مبنی بر اینکه چیزی به نام قانون طبیعی عدالت و حق وجود دارد، ولی استفاده از آن مستلزم انعطافپذیری و توجه و اوضاع و احوال است و از دید من این بینش امروز هم باید مدنظر قرار گیرد؛زیرا ممکن است بعنوان انسان از سرشت و طبیعت مشترکی که سرچشمه کرامت ماست برخوردار باشیم، اما انسان بودن ما، بعنوان یک اصل مشترک، در محیطهای اجتماعی و تکنولوژی گوناگون شکل گرفته است و از همین رو شناخت و برداشت ما از حقوقمان با یکدیگر تفاوت دارد."