چکیده:
این نوشتار به روند تکاملی جایگاه انسان در نظریههای توسعه میپردازد، از
هنگامی که نیروی انسانی تنها بعنوان یک عامل تولید جای گرفت تا دهه کنونی که انسان
محوری در جایگاه یک تئوری توسعه نشسته است.در دیدگاههای پیشین عامل سرمایه فیزیکی
نقش اصلی و محوری داشته و نیروی انسانی نقش فرودست بازی میکرده است و حتی گاهی
عرضه نیروی کار نامحدود فرض میشده است. اما رفته رفته با مطرح شدن موضوعاتی چون
بهرهوری عوامل و لزوم مهارت و سلامت نیروی کار و با گسترش نظریهها در زمینه
توسعه و طرح مباحثی چون توسعه انسانی و توانمندی انسانی، انسان به جایگاهی والا و
بسیار برتر از سرمایه فیزیکی دست یافت و حتی در دهه اخیر انسان-محوری بعنوان یک
رویکرد غالب در توسعه مطرح شد.با اینکه در رویکردهای«سرمایه انسانی»و«توانمندی
انسانی»انسان کانون توجه است، اما این دو با همدیگر تفاوت بنیادین دارند.در
نوشتارها در زمینه سرمایه انسانی بر نقش عاملی و ابزاری انسان در تقویت امکانات
تولید اتگشت گذاشته میشود در حالی که رویکرد توانمندی انسانی بر نقش فاعلی و
توانایی انسانها برای دستیابی به زندگی دلخواه و افزایش دامنه گزینشهای واقعی آنان
متمرکز است.
خلاصه ماشینی:
"ویژگی تئوریهای رایج توسعه(جز رویکرد بر پایه توانمندی)این است که همواره در آنها بر رشد اقتصادی بعنوان مهمترین راهکار تأکید میشود و اگر در گذر زمان به مباحثی چون تنگدستی و توزیع درآمد و حتی آموزش و توسعه سیاسی و مدنی پرداخته شده، نه از باب توجه به نقش فاعلی و کلیدی این مؤلفهها در پایداری توسعه، بلکه از باب ابزار پنداری آنها بوده است؛یعنی همواره هدف بر پایه رشد اقتصادی تنظیم شده و توسعه سیاسی، عدالت اجتماعی و...
بنابراین در این چارچوب، توانمندی، داشتن آن دسته آزادیهای اساسی برنامه توسعه سازمان ملل متحد، توسعه انسانی را فرایند گسترش دامنه گزینش انسانها و بالا رفتن سطح رفاه در پرتو افزایش توانمندیها و بهبود کارکردهای آنان میداند، به گونهای که زندگی برای آنان منصفانه، پربار و تحملشدنی و پدیدآورنده توانایی ایفای نقش (مشارکت)باشد.
تفاوت سرمایه انسانی و توانمندی انسانی هرچند در رویکرد«سرمایه انسانی»و نیز در رویکرد «توانمندی انسانی»انسان کانون توجه است اما این دو با هم فرق دارند:در اولی تمرکز بر نقش فاعلی انسان در افزایش و بهبود امکانات تولید است؛در دومی بر توانمندی انسانها برای دستیابی به زندگی دلخواهشان و افزایش گزینشهایی واقعی که میتوانند بکنند تأکید میشود.
به سخن دیگر، اگر کانون توجه سرمایه انسانی به مفهوم متعارف باشد، هدف، دست بالا، افزایش بهرهوری نیروی انسانی خواهد بود اما اگر توانمندی انسانی مورد نظر باشد، هدف چیزی نخواهد بود جز از میان رفتن همه موانع آزادی در زمینههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و گسترش دامنه گزینشهای انسان."