خلاصه ماشینی:
"چون فلاطون،خم نشینان حقیم وز فلاطون و دیو جن اسبقیم ساغری گیر از می عرفان هند نوش یاد پارسی گویان هند هند بازار خرید ذوق بود هند یکسر عشق و شور و شوق بود صنعت و ذوق و هنر ترکیب یافت در صفاهان و به ری ترتیب یافت بس روان شد کاروان در کاروان تنگهای دل پر از کالای جان رشک غزنین گشت بزم اکبری نغمهخوان هر سو هزاران عنصری بزم نور الدین گلستانی دگر درگه نور جهان جانی دگر بذلهگو از شاه تا بانو همه پیش یک مصرع زده زانو همه کار تاریخ و تتبع تازه گشت صنعت انشا بلند آوازه گشت در لغت فرهنگها پرداختند لعبها در دین و حکمت باختند کار نقاشی بسی بالا گرفت خوشنویسی پایهء والا گرفت صنع معماری بسی پیرایه یافت ذوق حجاری فراوان مایه یافت گر چه امروز آن جلال و جاه نیست هیچ کس از راز دهر آگاه نیست نیست گر آن کر و فر نظمی به پاست رفت اگر آن کیف کیفیت به جاست نیست گر دهلی ز اکبر پر خروش میزند هر گوشه دیگ علم جوش ور نمیخندد به هر گل صد هزار باز نالد قمریای بر شاخسار «غالبی»آمد اگر شد«طالبی» «شبلی»ای هست ار نباشد«غالبی» قرن حاضر خاصهء اقبال گشت واحدی کز صد هزاران بر گذشت شاعران گشتند جیشی تار و مار وین مبارز کرد کار صد هزار در باب تصوف و عرفان باید گفت:«تصوف»یا آنچه که «تصوف اسلامی»مینامند،بیشتر در ایران و کشورهای مجاور رشد و کمال یافته است."