چکیده:
دانش بومی به مجموعه ای از داشته ها، مهارت ها، ارزشها، باورها، ابزارها و روش های یک گروه اجتماعی یا ملتی گفته می شود که در زمینه های مختلف زندگی از طریق تجارب و تایید نسل های متمادی به ارث رسیده است، و کاربرد صحیح آن می تواند منجر به توسعه درون زا - که در واقع توسعه منطبق با فرهنگ مردم و محیط آن جامعه می باشد - شود. از این رو مقاله حاضر به شناسایی یکی از مهمترین رویکردهای روشی نوین در عرصه تحقیقات اجتماعی و جایگاه آن در شناخت دانش و ارزشهای بومی می پردازد. نظریه بنیانی این قابلیت را دارد که بجای آنکه به اثبات نظریه های موجود بپردازد، با شناخت واقعیت موجود در هر جامعه نظریه های جدیدی منطبق با آن جامعه خلق کند. اهتمام روش شناسی نظریه بنیانی بر تولید و ساخت نظریه از دل داده-های موجود در جامعه مورد مطالعه است، در این روش از رویکرد استقرایی استفاده می شود و محقق کار خود را با مشاهده و مصاحبه ها شروع می کند و سپس الگوها، مضامین، یا مقوله های عام را پیش می نهد. پس از این مرحله، به مدد روش های تفسیری، نظریه ها (بدون پیش انگاشته های قبلی و تایید و رد آنها) تولید و ارائه می شود.از این رو با توجه به ماهیت این نظریه می توان آن را به مثابه یک روش یا ابزار جهت شناخت ارزشها، مهارت ها و بطور کلی دانش بومی جامعه مورد استفاده قرار داد.
خلاصه ماشینی:
"پرسشهای اساسی در این مقاله علاوه بر روشن کردن مفهوم«دایاسپورای علمی»و«بومیسازی علم»و امکان تحقق علمی آن،پرداختن به این مسأله است که اولا بومی بودن دانشمندان و دانش اجتماعی را باید براساس تبارشناختی آن دانشمندان&%00108IBDG001G% ارزیابی کرد و یا براساس تعلق دانشگاهی و ملی آنها،به چارچوبهای نهادینهشده علمی و دوم آنکه حضور و تداوم فعالیت این دایاسپورا درچه وقعیت و شرایطی میتواند به سود بومیسازی علوم اجتماعی در ایران باشد؟امروزه ما در وضعیتی هستیم که نه فقط دیدگاه روشنی نسبت به ابعاد دقیق و فعالیتهای این دایاسپورا(و اصولا دایاسپورای ایرانی در کلیت آن)نداریم،بلکه رابطهای مشخص و تعریف شده به خصوص نهادینه شده نیز با آن وجود ندارد و روابط صرفا شکل شخصی دارند و به مناسبات افراد با یکدیگر یا روابط نهادهای ایرانی،با اشخاص دایاسپورا یا برعکس محدود میشوند.
چارماز2در تعریف نظریه بنیانی،یک رویکرد سازهگرایانه اجتماعی3اتخاذ کرده و اشاره میکند که نظریه بنیانی روشی است که شامل فرایند دیالکتیکی و فعالی بوده و پیامد هر تحقیقی است که از این روش"بعنوان یک سازه اجتماعی از سازههای اجتماعیای که در دادهها یافت و روشن میشوند"،استفاده میکند )3:5991,nialrebmahC( سمیک-ابراهیم2،به نقل از گلیزر و اشتروس،روششناسی نظریه بنیانی را بعنوان یک"روش کلی تحلیل مقایسهای"برای کشف نظریه براساس چهار معیار "فعالیت با عمل5(تعمیمپذیر)،تناسب6(درک)،برازش7(اعتبار)و اصلاحپذیری8 (کنترل)میداند،که هم در مورد دادههای کمی و هم دادههای کیفی قابل کاربرد میباشد )3-2:0002,miharbI-kimaS( ."