چکیده:
در سالهای اخیر تأثیر متقابل سازمان و محیط و به تبع آن مدیریت دولتی و محیط سیاسی موردتوجه غالب پژوهشگران و صاحبنظران قرار گرفته است.درک صحیح از چگونگی عملکرد مدیریت دولتی بدون توجه به محیط سیاسی و تأثیر آن میسر نخواهد بود.از یکسو تغییرات سیاسی بر کارایی نظام اداری در انجام وظایف محوله مؤثر بوده و از سوی دیگر تحولات اداری بر کارایی نظام سیاسی در بهثمر رساندن خواستههای عمومی نقش بسزائی دارد.در این مقاله به بررسی چگونگی این فرایند در جهان سوم پرداخته و بعنوان یک نمونه،کشورهای امریکای لاتین انتخاب و نقشهای سیاسی-اداری ایفاشده توسط بوروکراسیهای دولتی آنها مورد تحلیل قرا گرفته است نهایتا نحوه اثرپذیری نظام اداری پس از ایجاد تغییرات در نظام سیاسی این کشورها،مورد تأمل واقع شده است. اگرچه در این مقاله ویژگیهای اداری- سیاسی کشورهای امریکای لاتین مورد بررسی قرار گرفته،لیکن بدلیل وجود تشابهات زیاد میان این کشورها و سایر کشورهای جهان سوم تجارب خوبی را عاید پژوهشگران رشته مدیریت دولتی در جهان سوم مینماید.
خلاصه ماشینی:
"در این مقاله به بررسی چگونگی این فرایند در جهان سوم پرداخته و بعنوان یک نمونه،کشورهای امریکای لاتین انتخاب و نقشهای سیاسی-اداری ایفاشده توسط بوروکراسیهای دولتی آنها مورد تحلیل قرا گرفته است نهایتا نحوه اثرپذیری نظام اداری پس از ایجاد تغییرات در نظام سیاسی این کشورها،مورد تأمل واقع شده است.
اگرچه در این مقاله ویژگیهای اداری- سیاسی کشورهای امریکای لاتین مورد بررسی قرار گرفته،لیکن بدلیل وجود تشابهات زیاد میان این کشورها و سایر کشورهای جهان سوم تجارب خوبی را عاید پژوهشگران رشته مدیریت دولتی در جهان سوم مینماید.
این وضع یک سیکل تاریخی را ایجاد کرد،بدینترتیب که سیاستمردان از بوروکراسی دولتی بعنوان ابزاری مطمئن جمایت و جانبداری سیاسی از حکومتهای بیثبات استفاده مینمودند که بدین سبب عقلائی نمودن زیرساختارهای مدیریتی و فرایندهای آن با شکست مواجه میگردید و بنوبه خود،عدم توفیق در عقلایی نمودن نظام اداری موجب تداوم ویژگیهای سنتی میگشت.
دولتهای جدید از طریق انجام برخی تحولات اساسی اداری و وضع ضرورتها و قوانین تازه برای وظایف بخش دولتی و غیردولتی تلاش نمودند مشکلات و موانع موجود در مسیر تحقق یک نظام بوروکراتیک و قانونمند را مرتفع نمایند.
بدین سبب دولت بر حمایت همگانی جامعه از مدل توسعه باصطلاح نئوکاپیتالیستی تأکید داشت،چرا که پیشرفت این مدل مستلزم دولتی دیکتاتوری بود که میبایست از طریق اعمال قدرت،مشارکت اجتماعی را جلب و ایدئولوژی فنسالاری را بعنوان راهحل شایسته و بایسته در مسائل سیاسی-اجتماعی و اقتصادی بقبولاند.
در این نظام از دانش به منظور عقلائی نمودن ساختارهای سیاسی-اجتماعی سنتی استفاده میشود غیرنظامی کردن جامعه و فرایند عمومی سیاستزدایی بستگی به رفع نارسائیهای دستگاههای دولتی و ایجاد یک سیستم اداری قدرتمند دارد."