خلاصه ماشینی:
"دکتر ملاصالحی:اینکه تاریخ فلسفه،فلسفه نیست واقعیتی است،اما شما خود چگونه این دو را از هم جدا میکنید؟در واقع این دو مقوله و موضوع تا چه حد میتوانند از هم مجزا شوند و به صورت دو نسخ مقوله مورد توجه قرار گیرند؟آیا اساسا توجه به تاریخ فلسفه،توجه به تاریخ انحطاط فلسفه است یا نقطهء رسیدگی و پختگی و پروردگی آن؟ دکتر نیوهنر:به نظر من برای فیلسوف،تنها ابزار تعقل همان استدلال است.
باید امری مطلق در علم فلسفه وجود داشته باشد که چرا امروز فلسفه بهچنین کاری مبادرت ورزیده است،در حالی که دکتر نیوهنر:اما شما بر اجبار و الزام تأکید میکنید،که این مسأله حکم یک ایدهآل یا آرزو دارد؛در حالی که بر اساس نظریات کانت چنانچه بخواهیم مطلبی در این مورد ابزار کنیم،هیچ گونه اجباری نمیتواند حاکم باشد؛زیرا در محدود استدلال قرار دادیم و برای همین نمیتوانیم از این حیطه فراتر رویم.
(به تصویر صفحه مراجعه شود) *دکتر حکمت الله ملاصالحی: اینکه تاریخ فلسفه،فلسفه نیست واقعیتی است؛ اما این دو مقوله چگونه و تا چه حد میتوانند از هم مجزا شوند؟ *دکتر فریدریش نیوهنر: به عنوان یک فیلسوف نمیتوانم به مردم هیچ نوع وحدتی ارائه دهم،زیرا خودم حقیقت را از دست دادهام، آیا باید به سدههای میانه باز گردیم؟ اکنون چه کاری باید انجام دهیم؟ دکتر ساواس اغوریدس: مسأله این است که ما در گذشته حتی آزادی را درک نمیکردیم اما اکنون طالب آن هستیم.
دکتر نیوهنر:اینکه میفرمایید:با پایان این علوم، ما در غرب دچار نوعی بحران میشویم درست است، اما چه نوع بحرانی؟ دکتر اغوریدیس:در ادامهء پیشنهاد شما میخواهم مطلبی بیفزایم،و آن اینکه در همهء تاریخ بشر این نخستین بار است که ما قادریم دربارهء پایان بشر صحبت کنیم...."