خلاصه ماشینی:
"»(مشکوی الدینی،1376:138)در کتابهای دستور زبان دبیرستانها نیز به ساختار توجهخاصی شده و تلاش بر این بوده است که تا حد ممکن مثالهابه گونهای باشند که بتوان نقش دستوری کلمات را به شکلساختاری،یعنی از ساخت و صورت،دریافت؛در کتاب زبان 3آمده است:«در دستور ساختاری،توصیف براساس ساخت وصورت است؛مثلا در تعریف فعل به جای اینکه بگوییم:«فعلکلمهای است که بر انجام کاری یا روی دادن و پذیرفتن حالتیدر زمان دلالت کند،گفته میشود:«فعل کلمهای است کهدارای شناسه باشد.
هدف از بررسی این ارتباط آن است که مشخص شودتوجه به ساختار برای تشخیص و توجیه نقش دستوری کلماتکافی نیست؛حتی در نوشتاری که براساس زبان معیار است.
جملۀ سهجزئی با متمم در زبان فارسی 1 آمده است:«علی با دشمن میجنگد»(حقشناس و دیگران،1385:19)(علی-نهاد)(با-حرف اضافه)(دشمن-متمم)(میجنگد-فعل)کلمۀ«دشمن»متمم است ویک جزء در جمله به شمار میآید؛زیرا با حرف اضافۀ مخصوصفعل«با»(جنگیدن با)همراه شده است اما در جملۀ«علی درمیدان جنگ با دشمن میجنگدذ»(علی-نهاد)(میدان جنگ-متمم قیدی)(دشمن-متمم)(میجنگد-فعل)تشخیص متمم«دشمن»ساختاری است.
حرف اضافه(نقش نمای متمم)متممرا نشان میدهد ولی تشخیص نوع متمم که آیا قیدی است یااجباری،به شکل ساختاری مشخص نمیشود؛یعنی،براساسمعنای فعل و جمله مشخص میشود.
در این جمله مسند را بهشکل ساختاری و با توجه به فعل نمیتوان تشخیص داد؛زیرا بافعل«دانستن»جملۀ سهجزئی مفعولی نیز ساخته میشود؛مانند:او مطلب را میدانست(مطلب-مفعول) جملۀ چهارجزئی با متمم و مسند «مردم روستا به او دکتر میگفتند».
طبعا در زبان معیار با توجه به ساختار بیشترمیتوان نقش کلمات را تشخیص داد تا متون ادبی کهن ونوشتههای ادبی و شعر معاصر با این حال،ملاحظه میشود کهدر همین زبان فارسی معیار هم،که آن پیچیدگی را ندارد و ارکانجمله در جای خود قرار دارند،باز نمیتوانیم انتظار داشته باشیمکه بتوانیم نقش همۀ کلمات را به شکل ساختاری تشخیصدهیم و توجه کنیم."