چکیده:
در سالهای اخیر بحث در مورد چگونگی انتخاب الگویی مناسب برای توسعه کشور بسیار است و اغلب در مورد تعارض الگوهای توسعه در اولویت دادن به توسعه اقتصادی در مقابل تأکید بر عدالت اجتماعی نظریات مختلف مطرح گردیده است،در این تعابیر اغلب اقتصاد دولتی را حمایتکنندهی عدالت اجتماعی و اقتصاد بازار را کمککنندهی توسعه اقتصادی تلقی میکنند. در این مقاله متأثر از نظریهی هنری مینتزبرگ ادعا شده است که برخلاف این تصور که اقتصاد دولتی و اقتصاد بازار در ارتباط با رعایت عدالت اجتماعی در مقابل یکدیگر و در دو سر یک پیوستار قرار دارند،برعکس این دو همانند دو سر یک نعل اسب خیلی بهم نزدیک هستند. در راستای این تحلیل این ادعا مطرح است که در وسط این نعل اسب و یا حد بین اقتصاد دولتی و اقتصاد بازار به شرط حرفهای کردن مدیریت میتوان تعامل بین عدالت اجتماعی و توسعه اقتصادی را بهتر برقرار نمود. همچنین سعی شده است مفهوم حرفهای کردن مدیریت و ضوابط ایجاد این حرفه مطرح گردد و در این راستا الگوی انتخابی میزان دولتی بودن و یا آزاد بودن نظام اقتصادی به متغیرهایی نظیر ثبات سیاسی و نرخ توسعه،از یک سو و وجود اعتماد متقابل در جامعه و حرفهای بودن مدیریت از سوی دیگر دو ماتریس انتخاب الگو،ارائه گردد و بر حسب تشخیص میزان متغیرهای معرفی شده که بر مبنای این مدل اقتضایی قابل تشخیص است میزان دخالت دولت در امور اقتصادی در شرایط فعلی ایران توصیه گردد.
خلاصه ماشینی:
"و اگر این نظریه را بپذیریم که میزان توقعات اجتماعی از مدیران و سازمانها متأثر از شرایط محیط سیاسی-اقتصادی-فرهنگی و حتی اقلیمی است و این عوامل ارتباطی سیستمی و
برای زندگی خود انتخاب میکند اغلب در مورد نقش اجتماعی سازمانها و مسؤولین
تحلیل ارائه شده در این مقاله زمینهای است برای سیاستگذاری در جهت تعدیل توجه و تاکید
سازمانها به منافع اقتصادی و سوق دادن آنها به رعایت مسؤولیتهای اجتماعی از راه تقویت
خود نگران هستند که در نهایت این موضوع ممکن است عدالت اجتماعی را تحت الشعاع خود
مینتزبرگ چگونگی ایجاد زمینه رعایت مسؤولیتهای اجتماعی و نقش مدیران حرفهای در این
شده است که بخشی از این مسؤولیتها را با میل خود رعایت میکند و از طریق قوانین و
شرکتها و در اختیار قرار گرفتن سرمایهها و استفاده از آن توسط دولت در مقایسه با آزادسازی اقتصادی و قرار دادن اختیار سازمانهای کسب و کار در دست مدیران و مالکان
عمیقی بین اهداف اقتصادی و اجتماعی وجود ندارد و عمدتا موضوع قابلچشمپوشی است و
وظیفهی اخلاقی برای مدیران است و این گروه توازن بین اهداف اقتصادی و اهداف اجتماعی
مینتزبرگ صریحا ادعا میکند که هردو حالت افراطی دو سر نعل اسب از نظر منافع اجتماعی عملا نسبت به شش وضعیت دیگر به هم نزدیکترند.
در عین حال ادعا شده است ایجاد روحیهی رعایت مسؤولیت اجتماعی همزمان با تأکید
رعایت آنها را از سوی این سازمانها دارند،به صورت زیر قابل تقسیمبندی است:
طبیعی است که حرفهای کردن مدیریت در برقراری عدالت اجتماعی و
حکومت و حکومت به مردم برای تقویت نقش حرفهای مدیریت حائز کمال اهمیت است."