چکیده:
در این مقاله کابرد دو الگوی جامع علمی،یعنی«نظریهء سیستمی1»و«نظریهء کنش اجتماعی2»،به منظور ایجاد زیربنای مفهومی مطالعهء روابط کار در سازمانها و حتی فراتر از آن،در سطح یک کشور(یا حتی در سطح بین المللی)،مورد بحث قرار گرفته است.علاوه بر آن،کابرد«سنخشناسی3»در فرآیند ارائهء نظریههای مربوط به روابط صنعتی نیز تشریح شده است،زیرا که سنخشناسی یا تیپولوژی میتواند چارچوبی مشخص برای استفاده در مدلهای قیاسی باشد با به عنوان چارچوبی قابل توسعه برای رویکردهای استقرائی بکار رود.
خلاصه ماشینی:
"از طرف دیگر،جامعهشناسی سازمانی نیز نظریهء کنش اجتماعی را برای مطالعهء روابط کار در سازمانها مطرح کرده است که موضوع بحث این مقاله میباشد.
نتیجتا هرگز نمیتوان برای یک مسئله سازمانی راه حل بهینه و مشخصی را ارائه داد،بلکه صرفا میتوان با توجه به شرایط زمانی و مکانی و با در نظر گرفتن همهء امکانات و محدودیتهای موجود راه حلهای رضایتبخشی سازمان را بعنوان نظام منسجمی در نظر میگیرند که میتواند در آن واحد دارای ساختارهای متعدد رسمی و غیر رسمی باشد که پیوسته در حال تغییر و تحولند و از خرده سیستمهای متعددی که در تعامل دائمی با یکدیگرند تشکیل شده است.
). اهمیت چنین دیدگاهی از روابط صنعتی در این است که"نظریهء کنش اجتماعی" ساختارها را بصورت جبری نمیبیند و مدعی است که افراد در سیستمهای اجتماعی نسبت به ساختارها دارای آزادی عمل نسبی هستند و میتوانند وقایع را در جهتی که به نظرشان صحیح است سوق دهند و در نهایت تأثیر خود را نیز بر ساختارها بگذارند.
در نتیجه«دستگاه مفهومی30»متشکل از متغیرهای سنخشناسی(ابعاد و جنبههای مختلف نظام روابط کار)بصورت زیرساخته میشود: (به تصویر صفحه مراجعه شود) دو متغیر اول بیشتر بر خصوصیات سازمانی و ویژگیهای ساختاری کنشگران یا سازمانهای کنشگر تأکید دارند،در صورتیکه متغیر سوم بر فرایندهای ارتباطی و کیفیت تعاملات بین کنشگران متمرکز میباشد.
جو ستیزه جویانهء حاکم بر روابط میان کنشگران ممکن است از همان بدو به رسمیت شناختن شورا (یا اتحادیه)شروع شده باشد،که این امر خود باعث ایجاد نوعی نگرش بدبینانه در مدیریت نسبت به پیوستن کارکنان به شورا میشود."