خلاصه ماشینی:
"مبحث مهم دیگری که در این مقاله ناگزیر از طرح آنیم،این است که متأسفانه به مرور زمان،خواه به تقلید از ادبیات عرب،خواه بر اساس ذوق شخصی، بدیعنویسان صنایعی را در بدیع مطرح کردهاند که اصلا ربطی به بدیع ندارد؛ مانند«قلب مستوی»که در واقع صنعتی است«من درآوردی»که نه در حوزۀ بدیع لفظی قرار میگیرد و نه در حوزۀ بدیع معنوی و در سراسر دیوانهای شاعران بزرگ ما بیش از چند نمونه برای آن نمیتوان یافت.
برای نمونه در کتاب «فنون و صناعات ادبی»که خود مجموعهای پیراسته از آراء بدیعنویسان پیشین تواند بود،دو واژه از نظر بدیعی میتواند ذیل دو یا چند عنوان قرار گیرد؛مثلا دو واژۀ«کام»و«کار»را میتوان سجع متوازن نامید زیرا سجع متوازن:«آن است که کلمات قرینه در وزن متفق و در حرف روی مختلف باشند».
بنا بر آنچه مطرح شد،این پرسشها پیش میآید که اصولا تفاوتهای جناس و سجع در چیست و محدوده و حوزۀ هر یک تا چه حد است؟و آیا این مفهوم را میتوان در شعر جناس و در نثر سجع نامید؟ مرز بین سجع و جناس همان گونه که گفته شد،واژگان در بدیع لفظی همچون اعداد ریاضیانند؛پس باید برای صنایع و واژگان مختلف،تعارف مشخص،جامع و مانع آورده شود تا تداخل پیش نیاید.
و ساعت همیشگیاش را با منطق ریاضی تفریقها و تفرقهها کوک میکند» در مصراع اول و دوم بیت حافظ هیچ دو واژای گوشنواز نیست و ارتباط آوایی ندارد مگر همین«ولی»و«ولایت»؛یا در شعر فروغ تنها همین ارتباط«تفریقها»و «تفرقهها»است که پیوند آوایی زیبایی برقرار کرده است و ارتباط معنایی در مرحلۀ نازلتری قرار دارد،بنابراین بهتر است این گونه واژگان-همان گونه که گفته شد- در بخش بدیع لفظی و ذیل مبحث«روش تکرار»مطرح شود."