خلاصه ماشینی:
علیاصغر فیروزنیا کارشناس ارشد زبان و ادب فارسی و دبیر ادبیات دبیرستانهای بجنورد علم و ادب پیشه کن ای هوشیار تا که وطن بر تو کند افتخار تا به کی ای در صدف تن نهان؟ گوهر خود را بنما آشکار چشمه صفت از دل خارا بجوش رود صفت راه به دریا سپار ابر شو از سینة دریا برآ بر سر صحرای جگر تشنه بار مهر فلک، دیده به تو دوخته است قله صدا میکندت ای سوار میهن ما مهد چو فردوسی است مانده ز مردان کهن یادگار زانوی غم در بر تو تا به چند خیز و قدم در ره مردان گذار توشة ره، راستی است و خرد اهل رهی گر تو بیا و بیار حسین معیاری کارشناس ارشد زبان و ادب فارسی و دبیر ادبیات دبیرستانهای تهران و شهرری همین که سرو بر انبوه عاشقانه رسید، از اوج سبز آمیز، از آسمان لبریز، صبور گشت و صمیمانه سر به زیر انداخت کبوتری چابک، که طوق رنگ به رنگش غریب و زیبا بود، در امتداد طلوع ستارگان گم شد سحر صدای غرور، که خانه خانة تن را به خواب میبازید، شکست و لرزش احساس را به جان آویخت به پیشگاه کریم، سکوت گویان شد.
نماز نماز، نیازی / که «بینیاز» نیازی/ به آن ندارد.