چکیده:
معرفتشناسی یا شناختشناسی، علمی است که درباره معرفتهای انسان و ارزشیابی انواع آنها و تعیین معیار صدق و کذب آنها بحث میکند. اگرچه این مبحث بعنوان علمی مستقل و شاخه یی از فلسفه سابقه و قدمت زیادی در تاریخ علوم ندارد، اما اندیشمندان هرگز از مسئله شناخت و ارزش و اهمیت آن غافل نبوده اند و پرداختن به این موضوع، به دهه های اخیر منحصر نمیشود. در فلسفه و منطق اسلامی هم مباحث معرفتشناسی، در ابعاد گوناگونی، بطور پراکنده مطرح شده است و بسیاری از آنها صبغه» وجودشناسانه دارد نه معرفتشناسانه. علامه طباطبایی در آثار خود، در برخی موارد بطور مستقیم و گاهی در خلال سایر بحثهای فلسفی و بشیوه پیشینیان، به مباحث مربوط به معرفتشناسی و معرفی واسطه های شناخت پرداخته است. نوشتار پیشرو، وسائط شناخت را از دیدگاه علامه طباطبایی مورد بررسی قرار میدهد. او مانند سایر اندیشمندان منسوب به حکمت متعالیه، کوشیده است تا بتبعیت از سنت نبوی و سیره ائمه هدی، درهم تنیدگی عرفان و فلسفه و قرآن را در فهم حقیقت لحاظ کند و هر سه ابزار معرفت ـ یعنی شرع (وحی)، عقل و قلب ـ را همزمان و همراستا مورد استفاده قرار دهد. از نظر علامه واسطه های شناخت عبارتند از: حس، عقل، فطرت و شهود که خود وحی، الهام و رویا را نیز در بر میگیرد.
خلاصه ماشینی:
اکنون باید گفت از دیدگاه او علوم حسی نیز از این تعریف مستثنی نیستند،چراکه علامه معلوم در علم حصولی را به دو قسم معلوم بالذات و معلوم بالعرض تقسیم میکند؛معلوم بالذات صورتی است که خودش نزد عالم حضور دارد و معلوم بالعرض همان شیء خارجی است که صورت علمی آن را نشان میدهد.
علامه دلیل برتری عالم عقل بر عالم خس را وسعت عمل قوۀ عاقله میداند و میگوید بدلیل داشتن قوۀ عاقله است که همان حواسی که در سایر حیوانات هم هست در انسان آنقدر وسیع میشود که اندازهگیری وسعت آن ممکن نیست؛زیرا بوسیلۀ آن قوه،آدمی چیزهایی را درک میکند که در برابرش نیست یا اکنون نیست ولی در گذشته بوده یا بعدها خواهد آمد؛ و نیز آثار و اوصاف آن را با واسطه یا بیواسطه-درک میکند.
افاضۀ صور عقلی علامه طباطبایی تعقل را افاضۀ صور عقلی از سوی عقل مجرد میداند و میگوید:صورت علمی در ذهن، هم بلحاظ علم بودنش و هم بلحاظ اینکه این صورت،کلی و قابل اشتراک بین موارد متعدد میباشد، مجرد است اما ماده و آنچه در ماده حلول کرده است، شخصی و غیرقابل اشتراک است؛درنتیجه،آفریننده و افاضهکنندۀ صورت عقلی نیز باید مجرد باشد.
ب)قلب یا فؤاد،همان عقل است علامه طباطبایی،در شرح بسیاری از آیات کلام الهی (مانند آیۀ 78 سوره مؤمنون؛{/«و هو الّذی أنشأ لکم السّمع و الأبصار و الأفئدة قلیلا ما تشکرون»/}،فؤاد را به مبدأ تعقل آدمی تعریف کرده و این نعمت را در میان همۀ حیوانات تنها مخصوص انسان دانسته است و میگوید:مرحلۀ بدست آمدن فؤاد برای موجود زنده یک مرحلۀ وجودی جدید،بعد از مرحلۀ حیوانیت که همان عالم حس است،میباشد.