چکیده:
روشنفکری در ایران از ابتدا منسجم و یکدست متولد نشد بلکه نحله ها و طیف های مختلفی نمود داشت، اما در هر گروه یک گفتمان، از طنین بیشتری برخوردار بوده و گفتمان های دیگر را تحت شعاع قرار داده است. با پیروزی انقلاب اسلامی جریان روشنفکری در ایران شکل گرفت و بتدرسج به خود انسجام بخشید که به جریان روشنفکری دینی موسوم شد، هر چند طیف های مختلفی را در درونش جای داده بود. از چهره های شاخص این جریان که گفتمان آنها از هیمنه خاصی بر خوردار بوده و بویژه در دهه 70 شمسی کل ایران را نمایندگی می کردند، می توان از عبدالکریم سروش و محمد مجتهد سبستری نام برد.
از ویژگی های آشکار نظام سیاسی لرآمده از انقلاب اسلامی، تثبیت و تداوم پارادایم انقلاب در بعد سیاسی بود که پاسخ آن در نزد روشنفکران به صورت اصلاح تجلی یافت. این پارادیم از ویژگی های برخودار بود که آن را پارادیم حاکم بر نظامی سیاسی متمایز می ساخت.چنانچه به بیان کلی و مختصر خواسته باشیم توصیفی از این پارادیم را در سه زمینه کلی سنت و تجدد، دینم و دولت، و دین و توسعه ارائه دهیم می توانیم بگوییم: این پارادایم با پرهیز از پرخاشگری درصدد تلفیق سنت و مدرنیسم با رویکرد انتقادی نسبت به هر دو بر آمد و در فاز دوم در پی حاکمیت دولت دینی بود؛ دولتی که نه تنها کارکردی عقلانی داشته، بلکه در چارچوب کلی دین اسلام گام بردارد. در نهایت، پارادایم با تاکید بر محتوای پیام اسلام، مبنی بر محور قرار دادن کرامت انسانی، خواستار توسعه فرهنگی و سیاست در کلیت آن بود.
خلاصه ماشینی:
"سؤال اصلی که این مقاله درپی پاسخگوئی بدان است،این است که ویژگیها و مؤلفههای فکری روشنفکران دینی پارادایم اصلاح چیست؟در ذیل این سؤال پرسشهای دیگری نیز میتوان طرح کرد که نسبت به آن فرعی تلقی میشوند،اینکه روشنفکران دینی بعد از انقلاب اسلامی چه برداشتی از سنت و تجدد دارند؟نظر آنها نسبت به دین و دولت چیست؟آنها از مقولۀ«توسعه»چه برداشتی دارند؟و...
ترسیم چهرهای لطیف از دین جریان روشنفکری جدید،با آگاهی از این امر که دوران انقلاب و خونریزی گذشته و حکومت دینی موردنظر مستقر شده است،دیگر ارائۀ تصویری مبارز و خشن از دین را مفید نمیداند و معتقد است که باید چهرهای تلطیف شده از دین ارائه کرد.
اگر غرض از توسعه،غرب ثانی شدناست،مقتضایش همزبانی با تمدن غرب و محرم شدن با آن و خبر گرتن از ارکان و اصول فرهنگی آن و تحقق بخشیدن به آنها در سرزمین دیگری است،(که درشدنی بودنش تردید بسیار است)و اگر هیچکدام از این دو نیست،باید تصور آرمانی خود از توسعه را،محققانه و آگاهانه و غیرمقلدانه،پیش رو نهاد و به تجربۀ تاریخی و غفلتآلود غربیان به چشم عبرت نگریست و درسهای لازم را از توسعه برا،محققانه و آگاهانه و غیرمقلدانه،پیش رونهاد و به تجربۀ تاریخی و غفلتآلود غربیان به چشم عبرت نگریست و درسهای لازم را از آن آموت و بر پارادوکس مدرنیسم و اهمیت آن وقوف یافت و بر سنن و ارکان و مقومات فرهنگی خویش نیز نگاهی دوباره افکند و منصفانه با آنروبرو شد و در قدم اول به حذف موانع توسعه همت گماشت."