چکیده:
حبسیات، اشعاری هستند که تاثرات و آلام درونی شاعر را در محیط زندان بازگو میکنند و پرده از چهره حاکمان استبداد برمیدارند. ملکالشعرای بهار و ناظم حکمت از شاعران معاصر ایران و ترکیه، در راه مبارزه خود با استبداد، سال های سال زندان و تبعید را تجربه کردهاند و هر کدام به نحوی تاثرات درونی خود را در شعر خویش متبلور ساختهاند. مقاله حاضر با نگاهی اجمالی به نقاط مشترک و مورد اختلاف این شاعران، به مقایسه تعدادی از حبسسرودههای آنان پرداخته است.
خلاصه ماشینی:
"# مرا از محبس این سفلگان حکایتهاست#که کرده پایم روی زمین زندان مسS} (بهار،1380،ج 1،548) در شعری دیگر از رنجها و مرارتهایی که در زندان او را در تنگنا قرار داده و حتی از سادهترین امکاناتی که از او دریغ شده،سخن میگوید: {Sدزد و خونی بگذرد آزاد در دهلیز حبس#لیک ما را منع بیرون شد از این زندان بودS} {Sمجرمین در شب فروخسبند زیر آسمان#وین ضعیف پیر در این کلبه در بندان بود# پیش رویش آب روشن جوشد اندر آبگیر#گر بخواهم دستورویی شویم اندر آبدان# ره فرو بندد مار مدری که زندانبان بودS} (همان:467) ناظم حکمت نیز مانند بهار در مواقعی از سیمای پست و چهرۀ کریه زندانبانان و شکنجهها و آزارهایشان پرده برمیدارد و اوج قساوت و سنگدلی آنها را به تصویر میکشد: خورشید در آسمان همچون زخمی دهان گشوده/خونش جاری است/فرودگاه /مستقبلین،دستها روی شکم/باتونها و جیپها/دیوارهای زندان،کلانتریها/ طنابهای آویخته از چوبههای دار/و مأموران نامرئی در لباس شخصی/و پسر بچهای نتوانست در برابر شکنجه مقاومت کند/و خود را از طبقۀ سوم سازمان امنیت به زیر انداخت (حکمت،1378:125).
بهار در این شعر،بر اضمحلال ارزشهای انسانی و اجتماعی افسوس میخورد؛از ظلم و جور دولت و روی کار آمدن ناکسان در مصادر امور،زبان به شکایت میگشاید و از اوضاع ناگوار و حادثات ملالانگیزی که عمال شهربانی وقت برای او و سایر وطندوستان به وجود آوردهاند،انتقاد میکند: {Sدر شهربند مهر و وفا دلبری نماند#زیر کلاه عشق و حقیقت سری نماند# آن آتشی که خاک وطن گرم بود از آن#زین خشکسال حادثه،برگ تری نماند# ای باغبان بسوز که در باغ خرمی#طوری به باد رفت کز آن اخگری نماند# هر در که باز بود سپهر از جفا ببست#بهر پناه مردم مسکین دری نماند# آداب ملکداری و آیین معدلت#بر باد رفت و زان همه جز دفتری نماند# زین جنگهای داخلی وین نظام زور#بیدرد و داغ،خانه و بوم و بری نماندS} {Sجز گونههای زرد و لبان سپیدرنگ#دیگر به شهر و دهکده،سیم و زری نماندS} (همان:484) وطندوستی و دغدغۀ وطن داشتن در اشعار ناظم حکمت نیز جلوهای خاص و تصویری پررنگ دارد."