خلاصه ماشینی:
"الف-ملاک فهم دین اگرچه بنای پلورالیسم فقط معیار در معرفتشناختی است،ولی همین ادعا که ما معیار نداریم خود معیار میخواهد،اصلا طبیعت قوهء فاهمه معیارگزینی است،و بدون معیار دست به انتخاب نمیزند،و حتی برای هر پدیده معیار خاص خود را میخواهد،حال سؤال این است که معیار بر بیمعیار بودن نظریه پلورالیسم چیست سؤال دیگری که در متن سؤال اخیر مطرح میشود این است که:هر حکمی دلیل میخواهد،حال دلیل شما بر کیسانانگاری حق در نزد ادیان چیست؟ در پاسخ به این سؤال یک راه بیشتر وجود ندارد، زیرا اصحاب نظریه پلورالیسم با انحصار خویش در فهم بشر بقیه راههای ممکن را بر روی خود بستند، و حتی مدد جستن از پیشفرضها و پرسشها و انتظارات،بدون مضبوط بودن ذهن در فهم گزارهها مشکلی را حل نمیکند تنها راه موجود آن است که بگویند:چون گزاره فهم دینی از طریق تجربه معقول واقع میشود دلیل حقانیت آن است و راه معقول واقع شدن نیز دو چیز است: 1-وجود تشابه بین فهمهای دینی یعنی هرکسی که گزارش خود را از فهم دین ارائه میدهد در اثر تجارب یک همانندی و تشابه از نظر نوع گزارش بین آنها به وجود میآید.
بهطوریکه از این بیانات نورانی و دل شکاف برمیآید،پیشوایان دین الزاما مردم را به سوی حق میکشند،یعنی حق در ذهن آدمی نیست بلکه انسان باید در صراط ولایت و امامت رهواری کند تا به وادی حق برسد و این التزام و تعهد از سوی ائمه و پیشوایان دین وجود دارد که اواصل شدن به حق را برای پیروان خود تضمین کنند و نشانههای دین در اعمال و رفتار آنها مجسم است و زبان گویا و راستگوی آنها مبین ناطق بودن دین است،و سیر *پلورالیسم یک گفتمان درون دینی است نه برون دینی و جست و جوی مبانی خارج از آن دقیقا خلط دو حوزه است و علت عمده این مغالطه عدم تفکیک فهم دین و فهم دینی است."