خلاصه ماشینی:
در تحلیل این نگاره نقش«در»در شکاف میان ساختار و روایت مورد ارزیابی قرار گرفته و آشکار شده که چگونه این دو رکن مهم معناهای دوگانهای را به کالبد«در»تحمیل میکنند؛بهگونهای که«ساختار»نگاره یوسف و زلیخای اثر بهزاد با عقیم کردن نقش«استعاری»و در نتیجه نمادین«در»آن را در تضاد با بار نمادینی قرار میدهد که در«روایت»اثر به کالبد«در»تحمیل کرده است.
1» به هر روی«در»به مثابه آستانه میان دو قطب متقابل-یعنی درون و بیرون-و بیانی آشکار از وجود عرصهای پنهان(اندرون عمارت)،«سردر»به عنوان تنها جلوه تزئینی بیرون یک عمارت درونگرا که اشارهای به تزئینات درون دارد و کتیبه بالای«در ورودی»به مثابه مهمترین نشانه عقیدتی ساکنان یک عمارت دارای ارزش و اهمیت بالایی است و این سه مورد سبب میشود که بتوانیم«در،سردر و کتیبه»مدخل یک عمارت و در یک کلام «ورودی»یک ساختمان را به مثابه یک جزء که خود استعارهای از یک کل است در نظر آوریم؛جزئی که هم معرف ساختار معماری(خصلت درونگرایانه)و هم معرف بار عقیدتی حاکم بر آن بنا و در نتیجه ساکنانش است.
به این ترتیب در سطح بیتزئین دیوار بیرونی یک عمارت،این«سردر»تزئینی چهرهای شاخص داشته و این همان چیزی است که در ساختار نگارگری ایران از بین میرود چون در این ساختار-که در مجلس یوسف و زلیخا به وضوح دیده میشود-اندرون(عرصه تزئینات)چنان غلبهای دارد که دیگر تزئینات«سردر»و حتی دیوار پر تزئین و نامتعارف نگاره نیز بسیار کمرنگ میشود و به صورت شاخص به چشم نمیآید؛در حقیقت«سردر» جزئی از یک کل تزئینی قرار میگیرد و این عامل،نقش بسیار مهمی در عقیم کردن جایگاه شاخصی که«در و سردر»در واقعیت معماری ایران بر عهده داشت،دارد.