خلاصه ماشینی:
"همین که در دایره سلطنت اسم قانون میشنوند،فریاد میکنند:ای شاه این چه کفر است؟چه قانونی بهتر از امر مبارک شاهنشاهی؟ ابن یمین شاعر معاصر سربداران(نیمه اول قرن هشتم)غالبا از مشکلات اجتماعی مردم سخن میگفت و به رغم شعرای چاپلوس،مردم را به کار و کوشش و فرار از محضر صاحبان زر و زور و تزویر ترغیب و تحریض میکرد: هنر بیاید و مردی و مردمی و خرد بزرگزاده نه آن است کو درم دارد زمان و جان ندارد تمتعی هرگز کسی که بازوی ظلم و سر ستم دارد خوشا کسی که ازو هیچ بد به کس نرسد غلام همت آنم که این قدم دارد به گاه فقر،توانگر نمای همت باش که گر جه هیچ نداری بزرگ دارندت نه آنکه با همه هستی شوی خیس مزاج شوی اگر چه تو قارون گدا شمارندت ابن یمین برای هر انسانی ارزش و احترام قایل است و خودپسندی را نوعی ابلهی و احمقی میشمارد: مرد باید که هر کجا باشد عزت خویش را نگه دارد خودپسندی و ابلهی نکند هر چه کبر و منی است بگذارد همه کس را ز خویش به داند هیچ کس را حقیر نشمارد ابن یمین برای آنکه زیر بار منت این و آن نرود و تملق و چاپلوسی نکند،خود به کشاورزی و دیگر فعالیتهای یدی میپرداخت و مردم را به کار و کوشش تبلیغ و تشویق میکرد: اگر چه رزق مقسوم است میجوی که خوش فرمود این معنی معزی که ایزد رزق اگر بیسعی دادی به مریم کی ندا کردی که هزی مرحوم محمد علی جمالزاده در کشکول جمالی دربارهء رنگ عوض کردن افراد متملق و چاپلوس مینویسد:«یکی از رفقا حکایت میکرد که در شهر آنها در ایران در منزل حاکم روضهخوانی بود."