خلاصه ماشینی:
"تنها به سان ابری سرگردان بودم وقتی به ناگاه خیلی،نه افواجی از نرگسهای طلایی را در زیر درختان،نزدیک ساحل دریاچه دیدن که در نسیمی ملایم میجنبند و میرقصیدند به سان ستارگانی که مدام میدرخشند و چشمک زن کهکشان راه شیریاند در پهنهای لایتناهی،در امتداد حاشیهء خلیج صف بسته بودند در یک نظر دهها هزار از آنها را دیدم که در رقصی شادمانه سرهایشان را تکان میدادند.
هماهنگی نرگسهای زردی که در بند اول حاصل خاکی خوب در مکانی مناسب(نزدیک ساحل)بود در بند دوم با نظمی والاتر و جهانی ربط پیدا میکند: به سان ستارگان که مدام میدرخشند و چشمک زن کهکشان راه شیریاند در پهنهای لایتناهی امتداد حاشیهء خلیج صف بسته بودند در یک نظر دهها هزار از آنها را دیدم که در رقصی شادمانه سرهایشان را تکان میدادند فراخوانی ستارههای راه شیری احساسی ورای یک تشبیه سادهء تصویری را به ذهن متبادر میکند."