چکیده:
گروههای روانشناسی عامیانه سالهاست که در ایران به صورت غیر قابل انکاری رواج یافته و حتی پرفروشترین کتب سال برای سالیان متمادی مربوط به این ایده بوده است. از آنجا که بیشتر مشارکتکنندگان در این گروهها پس از اتمام دوره دچار اختلال در روابط با دیگر اعضای جامعه میشوند و با فرهنگ جمعی نمیتوانند همنوایی لازم را داشته باشند، پژوهش کیفی حاضر درصدد بوده است با استفاده از رویکرد تفسیرگرایی اجتماعی به واسازی معنایی بین ذهنی اعضای یکی از گروهای روانشناسی عامیانه (گروه "ب") بپردازد. هدف از این پژوهش، در واقع استخراج و شناخت معنای مسلط بر اجتماع بینالاذهانی این گروه بوده است. در این راستا، با استفاده از روششناسی کیفی، روش تحقیق مردمنگاری در انجام عملیات تحقیق و روش مطالعه موردی در تجزیه و تحلیل دادهها استفاده شد. با تحلیل دادهها، ابتدا تمهای فراوانی استخراج شد که در تحلیل نهایی این مفاهیم در زیر پنج تم اصلی شامل انسان محوری، نفی غایتگرایی، اصالت نگرش و نفی بایدها و نبایدها، احساس محوری و برخورد احساسی نسبت به ظلم قرار گرفتند. نتایج تحقیق حاکی از این واقعیت بود که عمدة نیازهای مشارکتکنندگان برای شرکت در این گروه، مشکلات خانوادگی، بیهدفی، ناامیدی و اختلال در ارتباط بوده است. ویژگی اصلی و تم غالب این گروه، گذشته از در محور قرار دادن انسان و احساسات او، نفی تمامی ارزشها، باورها و باید و نبایدهای غالب است.
خلاصه ماشینی:
"از سوی دیگر در ایران گروهها، دورهها و آثاری که بر اساس روانشناسی عامیانه فعالیت میکنند، غالبا دارای آزادی عمل کامل هستند و بحث نظری و علمی بسیار اندکی در این زمینه انجام شده است؛ به گونهای که تنها یک اثر در قالب ترجمه توسط حسن حقشناس در بررسی و تحلیل اهداف و عملکردهای گروههای روانشناسی عامیانه در سه بعد هدف، حرکت و بازخورد (حقشناس، 1386) انجام شده است.
4- احساس محوری (معیار قرار دادن احساس) در امتداد نفی هرگونه غایت و نفی تمام پیش فرضها، ارزشها و باید و نبایدها، در جهان مورد تصور"ب" که خود انسان با تصمیمها و احساساتش مسیر هستی را میسازد، افراد برای یافتن معیار تصمیمات و کنشهای خود، به محاسبه احساسات خویش و احساسات متقابل درموقعیت رهنمون میشوند.
حمید میگوید: "ما هر رفتاری که داریم، از نگرش و احساس ماست که اون احساس هم از احساسی است که تو دوره کودکی برای ما پیش اومده؛ مثلا اگه کسی اعتماد به نفس کمی داره یا خجالتیه یا پرخاشگره و به خاطر اینه وقتی تو بچگی یه کاری کرده؛ مثلا مادرش دعواش کرده، اون هم دیگه ترسیده شده و مرتب خودش رو کنترل کرده و تو بزرگی به یه آدم خجالتی یا پرخاشگر تبدیل شده.
این نگرش با نفی تمامی پایهها و پیشفرضها حتی از کتب رایج روانشناسی عامیانه هم تخطی کرده است و گاهی بسیار فراتر از آنها عمل کرده و خود موضوعها و مباحث متفاوتی را به اعضای گروه عرضه میکنند."