چکیده:
متنبی ا ز برجسته ترین شاعران عرب ویکی از اثرگذارترین آنان در ادبیات عربی است. وی در موضوعات مختلفی مانند مدح، رثا، فخر و... سخن گفته است، اما فخر بر شعر او تسلط دارد، به طوری که خواننده می تواند سایه آن را در تمام قصائدش ببیند؛ چه موضوع آن قصیده فخر باشد، چه هجا، چه رثا و ... اما فخر او بر خلاف فخر دیگر شاعران منحصر به خود اوست. شاعر با وجود فراوانی فخر، نه به قومش که به خود افتخار می کند و حتی هنگام مدح ممدوحان از افتخار به خود دست برنمی دارد. بنا بر این، نگارنده این مقاله را بر اساس این فرض بنا نهاده که متنبی، به گونه ای، بیش از حد به خود علاقه داشته و به تکبر و غرور، یا آن سان که روان شناسان تعبیر می کنند، خودشیفتگی دچار بوده است. این مقاله در آغاز واژه خودشیفتگی را از جهت لغوی بررسی می کند؛ سپس به بیان مفهوم آن از دیدگاه روان شناسان می پردازد و نشانه های آن را در مبتلایان به آن بیان می نماید. آنگاه ابیاتی را از اشعار متنبی ذکر می کند که نشان دهنده خودشیفتگی اوست؛ سپس آنها را با رفتارهایی که شاعر در زندگی خود بروز داده، نشان از وجود خودشیفتگی در شخصیت وی است مقایسه می کند . علاوه بر آنچه گذشت، این مقاله با بررسی زندگی متنبی و محیطی که در آن رشد یافته و توانایی هایی که از آن بهره مند بوده است، به توضیح علت رشد خودشیفتگی در او می پردازد . نگارنده نتیجه گرفته که نشانه هایی از خودشیفتگی در متنبی وجود دارد که در بزرگ پنداری خود، تحقیر مردم، نادیده انگاشتن نیاکان خود در فخر، بزرگ جلوه دادن مشکلات، حب بروز، و بی وفایی به ممدوحان نمایان شده است
خلاصه ماشینی:
"وحین یرغمه خصومه علی الدفاع عنهم، لا یلبث فی الفخر بهم طویلا، حتی یرجع إلی نفسه ویرکز فخره علی ذاته: أنا ابن من بعضه یفوق أبا الـ باحث والنجل بعض من نجله وإنما یذکر الجدود لهم من نفروه وأنفدوا حیله فخرا لعضب أروح مشتمله وسمهری أروح معتقله ولیفخر الفخر إذ غدوت به مرتدیا خیره ومنتعله (المتنبی، 2008م، ص 382ــ383) کان المتنبی شدید الرغبة فی إخفاء نسبه، وعلل ذلک بـ«أنی أنزل دائما علی قبائل العرب، وأحب ألا یعرفونی، خیفة أن یکون لهم فی قومی ترة» (ابن العدیم، 1408هـ، ص 193)، ولکن الحق أن سبب إخفاء نسبه یرجع إلی أمر آخر، وهو أن المتنبی شاعر فخور متکبر یری فی ذکر آبائه تقلیلا من شأنه وتحقیرا لمقامه.
فکما نعلم، مدح المتنبی سیف الدولة بعشرات القصائد، وجعل له صفاتا طیبة وخلالا حمیدة، لکنه حین رأی میله إلی غیره، ترکه متجها إلی کافور فی مصر؛ ولمـا لم یحصل علی ما وعده، ترکه وهجاه هجوا مرا (الصفدی، 2000م، ص 209)، وقصد عضد الدولة، مما یثبت أنه ینظر إلی الممدوح کوسیلة للبلوغ إلی غایاته، وسلم للوصول إلی تحقیق آماله؛ لذا أخذ علیه محمد مظهر سعید خصلته هذه بقوله: [المتنبی] یستعرض الأمراء والحکام، ویتخیر منهم أکثرهم دسما وأوفرهم مالا، فیرفعه إلی السماکین، بل إنه لا یتورع، فقد یکون الأمیر صغیر الشأن فیخاطبه بصفات الألوهیة (کالمعز المذل)؛ فیقول فی علی بن إبراهیم التنوخی: (مذل الأعزاء المعز)، وفی کافور: (جری الخلف إلا فیک أنک واحد)."