خلاصه ماشینی:
"در آنجا دو خواجهء مسلمان،کاووس،به او کمک میکنند و پس از کشمکشهای بسیار با شمس وزیر-که مردی است مسلمان و نیک نهاد و خواهان یار رساندن به امیر ارسلان-و قمر وزیر- که مظهر پلیدی و نیرنگ و عاشق بیقرار فرخ لقاست-سرانجام فریب قمر وزیر را میخورد و از این پس،قصه سیر دیگری پیدا میکند و وقایع آن در سرزمین پریزادان و مکانهای تخیلی مانند قلعهء سنگ و دژ سنگباران اتفاق میافتد و سخن ازجوشیدن دیگ در آتش و کارهای فولادزره و مادر او و الهاک دیو در میان میآید که هر یک ماجرایی میآفرینند و مانعی در راه امیر ارسلان پدید میآورند و او با غلبه بر تمام این مشکلات،سرانجام به وصال معشوق دست مییابد.
بدین معنی که قمر وزیر که در این قصه،قهرمان فریبکاری و دروغزنی و مکر و حیله است و در این راه،حق صحبت و نعمت هیچ کس را رعایت نمیکند و طوری گستاخ است که به ولی نعمت خود،پطرس شاه نیز خیانت میورزد و میخواهد- و موفق میشود-که امیر ارسلان را آلت دست امیال شیطانی خویش سازد،با آن مایه زیرکی و چابکی که در او هست،یک لحظه از مکافات اعمال خود در امان نیست و تقدیر قصه،به نحوی است که در هر قدم،نقشههایش را با شکست مواجه میسازد.
(38) جان کلام اینکه،با وجود تمامی معایبی که برای این کتاب برشمردیم،به دلایل عدیدهای-که از یاد کرد آنها نیز غافل نماندهایم-قصه امیر ارسلان در میان قصههای عامیانه فارسی اثری ممتاز است و نثر ساده و روان و بی تکلف آن،هنوز هم برای نویسندگان آموزنده است."