خلاصه ماشینی:
"بعضی از فیلسوفان،این سؤال را مطرح میکردند که«در تحلیل نهایی کل اشیاء ا چه ساخته شده است؟»این صندلی مثلا از چوب ساخته شده است،ولی آیا چوب«خودش شکلی از چیزی که بسیار اساسی است،میباشد؟»برخی دیگر از آنها میپرسیدند:«آیا واقعا فقط«یک چیز»وجود دارد؟ یعنی آیا کثرت،یک توهم صرف است؟» من گفتهام که مسائلی مربوط به حوزهء فلسفه است،لیکن این سخن ممکن بود مورد مناقشه قرار گیرد.
این نظر در باب این حالت که شناخت باید قانع کننده و یقینی باشد شاید یک نظر خیالی و بیثمر به نظر برسید لیکن در واقع روشن شده که خیلی ثمر بخش است،ولی اینکه آیا آن ثمرات جملگی مفید بودند یا نه،خود موضوع دیگری است دکارت با مجهز شدن به ضابطهء شناخت در پی کشف این نکته بود که برخی از چیزهایی که وی قبلا فکر میکرد میداند،در حقیقت آنها را ندانسته است.
اگر این طور فرض کنیم این تئوری،اساسی به نظر نمیرسد اما مسائل مشکل و جالب توجه وقتی بر میخیزد که سؤال شود آیا این نظریه در باب معناداری میتواند تمام زبان ما را زیر پوشش قرار دهد؟تلاشهای مربوط به پیاده کردن شرایط صدق تمام جملات معنادار فنیترین بخش فلسفهء جدید را تشکیل میدهد که از شیوههای منطق صوری استفاده میکند و اصطلاح «معنا شناسی»(28)بدان داده شده است.
مسألهای که اکنون باید مورد توجه قرار گیرد این است که فرض کنید حداقل بخشی از فلسفه،به یکی از معانی واژهء تحلیل که به موقع توضیح گردید،«تحلیل»است،ولی آیا درست است که بگوییم فلسفه چیزی نیست جز تحلیل؟دیدیم که بیشتر فلاسفه فکر میکردند باید این گونه باشد."