خلاصه ماشینی:
"حیات برخی از این نهادها به قدری وابسته به دین است کهدر شرایط عدم حضور دین،دیگر کارکردی برای آنان قابل تصور نیست؛ازاینرو،دین در اجتماع داراینقشی بیبدیل و محوری است و یکی از موضوعات جامعهشناسی محسوب میشود.
بزرگان جامعهشناسی در غرب،از«کنت»و«دورکیم»گرفته تا«وبر»،«مید»،«شلر»و«بلومر»،همگی،بر این نظر کلی اتفاق دارند کهمطالعه دین باید بهعنوان یکی از موضوعات جامعهشناختی شناخته شود.
هرچند جامعهشناسی دین دینی معتقد است که دین،فراجهانی و متاسوسیال و فراتاریخی و متافیزیکال وارد جامعه شده است،اما جامعهشناس علمی دین معتقد است کهدین،پیش از هر چیز،پدیدهای اجتماعی و تاریخی است و این به معنای تحقیر و تمسخر دین نیست.
*معمولا نظر اکثر جامعهشناسان کلاسیک این بود که نقش و کارکرد دین در جامعه در حال تنزل است،اما شواهدجدید نشان میدهد نهتنها از نقش دین کاسته نشده بلکه دین کارکردهای جدیدی نیز یافته است و در جهات دیگری درحال رشد و شکوفایی است.
نظر شما چیست؟چرا جامعهشناسان کلاسیک موفق به پیشبینی این امر نشدند؟ در آغاز پیدایش بوژوازی و ایجاد سرمایهداری و جهش بزرگ در علوم و صنایع و فلسفه،این شبهه ناگهان برایبشریت مدرن شرقی اروپایی ایجاد شد که هر آنچه در قبل بوده به کلی دورانش تمام شده است.
وقتی شما صحبتهای ایشان را میشنوید،درمییابید که این صحبتها برای روشن کردن مباحث دینی نیست؛یعنی همان کاری که اگر دورکیم یا وبر در ایران بودند انجام میدادند.
نمونه این امر،مدرانیزاسیون رژیم پهلویاست که نهتنها مشکلی را حل نکرد،بلکه مشکلساز شد؛مثلا سعی کردند بارفع حجاب،که به تحریک بعضی کشورها انجام شد،مردم را مدرن بکنند،(به تصویر صفحه مراجعه شود)بدون اینکه توجه کنند که باید ماهیت مردم با امر مدرن رابطه برقرار کند."