خلاصه ماشینی:
"(به تصویر صفحه مراجعه شود)اقبال لاهوری دیده خون گشت و خون نمیخسپد دل من از جنون نمیخسپد مرغ و ماهی زمن شده حیران کاین شب و روز چون نمیخسپد (10) اقبال نیز که از چنین شور و تلاطمی برخوردار است و چون پیر خود مجذوب احساس و مستی ملکوتی است،چون مولانا میگوید: مثل آئینه مشو محو جمال دگران از دل و دیده فروشوی خیال دگران آتش از نالهء مرغان حرمگیر و بسوز آشیانی که نهادی به نهاد دگران قرآن،مولانا و اقبال بنا به گفتهء خود اقبال،الفاظ بر دل و روح او به صورت وحی نازل میگردید و او را برای بیان مفاهیم الهی آماده میکرد.
بنابراین زمانی این امکان وجود دارد که شعر کاملی بر یک شاعر نازل شود،چه جای شگفتی است که بر پیامبر بزرگ ما،قرآن به شکل کامل لغوی نازل شود؟(11) اقبال میگوید: گر تو میخواهی مسلمان زیستن نیست ممکن جز به قرآن زیستن سخن او همچون مولانا در اوج خلاقیت است.
(21) گر نسازد با مزاج او جهان میشود جنگ آزما با آسمان مولانا در اوج زیبایی چنین مردی را اینگونه معرفی میکند: به زیر کنگرهء کبریایاش مردانند فرشته صید و پیمبر شکار و یزدان گیر و اقبال نیز میسراید که: در دشت جنون من جبریل زبون صیدی یزدان به کمنداور ای همت مردانه خوش بینی و امید در ابیات به جای مانده در دریای شعر فارسی، شاعرانی که کلامشان با انبوهی از حزن و یاس و ناامیدی همراه است و همواره از چرخ کج مدار و روزگار ناامید شکایت کردهاند و نالیدهاند بسیارند، اما اقبال همچون معلم شوریدهء خود مولانا،همواره پیام امید و آرزو و زندهدلی را بر مردم بشارت داده است."