چکیده:
برای تحلیل مواضع جریان های حوزوی از دهه چهل تا پیروزی انقلاب اسلامی، چارچوب های نظری متفاوتی قابل طرح است. نویسندگان غربی معمولا از سه جریان «کاملا غیر سیاسی»، «میانه رو» و «تندرو و رادیکال» و برخی نویسندگان داخلی نیز از سه جریان «محافظه کار و غیر سیاسی»، «میانه رو» و «انقلابی» نام می برند. طبق دیدگاه اکثر فقهای شیعه که انقلاب بر ضد حاکمان جور را جایز یا واجب می دانند، جریان «انقلابی» به رهبری امام خمینی+ و جریان «معارض رژیم شاه» به هدایت آیات عظام گلپایگانی و نجفی قابل شناسایی است. البته دیدگاهی که قیام در عصر غیبت را جایز نمی داند، مبنای فقهی ندارد و غالبا از دیدگاه سیاست پرهیزی حاکم بر حوزه متاثر است.
To analyze seminary currents' stance from 1960s till the victory of Islamic revolution، a different theoretical framework can be put forward. Western writers often speak of three currents: "completely political"، "moderate" and "radical". Some internal writers mention three currents;"conservative and nonpolitical"،"moderate" and "revolutionary".According to most Shiite jurisprudents' who consider the revolution against tyrant rulers permissible or even mandatory، "revolutionary" current by Imam Khomeini's leadership and the "anti-shah" current with ayatollah Golpayegani and ayatollah Najafi's guidance. However، the viewpoint which does not sanction the uprising during the age of twelve Imam's occultation، is not supported by jurisprudential bases and is mostly influenced by a dominant viewpoint in Qom seminary which recommends refrainment from politics.
خلاصه ماشینی:
(جعفریان، 1381: 219 ـ213؛ دارابی، 1388: 219 ـ 72) در منابع داخلی علاوه بر این سه جریان، به جریان چهارمی با عنوان «روحانیان وابسته به دربار» یا «علمای درباری» اشاره شده که هیچگونه مخالفتی با رژیم نداشته است و حتی از محمدرضا پهلوی به عنوان شاه شیعه حمایت میکرد؛ در مقابل، نهتنها با جریان انقلابی به رهبری امام همراهی نداشت، بلکه مخالف آن بود.
ازاینرو، مواضع جریانهای حوزوی درباره انقلاب با رویکرد فقهی، در دو جریان قابل شناسایی است: «جریان انقلابی» که امام خمینی آن را رهبری میکرد و اعتقاد به امکان انقلاب داشت و در این زمینه تلاشهای جدی میکرد؛ و «جریان معارض» رژیم شاه که مراجعی 1 چون آیتالله گلپایگانی و آیتالله نجفی، هدایت آن را بر عهده داشتند.
(مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1374: 1 / 648) بنابراین، در دیدگاه اول، تفاوت دیدگاه فقها که در عمل، به شکلگیری دو جریان در حوزه انجامید، تا حدود زیادی به مبانی فقهی ارتباط ندارد، بلکه بیشتر از باب تشخیص موضوع است؛ هرچند نگاه اجتماعی و کلان به فقه در مقابل نگاه فردی به آن و نیز تأثیر زمان و مکان، حتی در استنباطهای فقهی، بهویژه در تبیین دقیق مسائل مختلف مرتبط با موضوع، اثرگذار بوده است.
در این دیدگاه، دو جریان مطرح است: «جریان انقلابی» که انقلاب را امکانپذیر میدانست و در این زمینه تلاشهای جدی میکرد و امام خمینی رهبر آن بود؛ «جریان معارض» رژیم شاه، به رهبری مراجعی چون آیتالله گلپایگانی و آیتالله نجفی که این امکان و ظرفیت را در مردم و نیز حوزه نمیدیدند.