چکیده:
نگرشهای کاملا متفاوت و گوناگون به دین وجود دارد. برخی بر این عقیدهاند که دین یک حالت روحی و درونی است که فقط به تجربه شخص درمیآید. برخی دیگر، دین را صرفا یک سری از عقاید دانستهاند. لازمه چنین دیدگاهی آن است که احکام، مراسم و دستورات عملی جزو دین دانسته نشود. عدهای دیگر بر این باورند که دین صرفا مجموعهای از رفتارها و اعمالی است که افراد یا اشخاصی به نام دین انجام میدهند و این اعمال و رفتارها هیچگونه ارتباطی با اعتقادات ندارد. برخی در مقابل، دین را یک مفهوم انتزاعی که شامل بسیاری از چیزها از جمله قلمرو دین، رفتارهای اقتصادی، حقوقی و سیاسی هم میشود میدانند. بر این اساس، دین نمیتواند صرفا یک تجربه شخصی باشد؛ زیرا تجربه شخصی کشش هیچیک از این مباحث را ندارد. به هرروی، نگرشهای گوناگون به دین و مؤلفههای آن، ایجاب میکند این نکته بررسی شود که آیا میتوان برای دین یک تعریف معین با مؤلفههای مشخصی در نظر گرفت؟ در این رابطه، آیا استمداد از منابع غنی مکتب اسلام، یعنی قرآن و سنت، نه از جهت دلیلیت و حجیت آنها، بلکه از آنروی که ژرفای معانی موجود در آنها از حکیمان بیبدیل و بینظیر صادر آمده است، میتواند راهنمای راستینی برای تعریف دین و مؤلفههای حقیقی آن باشد؟ این مقاله ضمن طرح و نقد دیدگاههای غالبی غرب به دین و با نگاهی جامع به اطراف مسئله، درصدد است تعریف معینی از دین و مؤلفههای اصلی آن ارائه دهد.
خلاصه ماشینی:
"اگر این تفسیر از «منابع معرفت» اقبال صحیح باشد، میتوان گفت: «عقل» اقبال، عقل تجربی است؛ زیرا اقبال تقسیمبندیاش را از منابع معرفت، از قرآن کریم اخذ کرده و اساس و مبنای دین و نیز بخش مهمی از تاریخ اندیشههای دینی در اسلام را بر محور اولین منبع معرفت (تجربه درونی) متکی و در پرتو آن تفسیر میکند (ر.
اقبال معتقد است که دیگر ادعای هیچ کس را مبنی بر اینکه با عالم فوق طبیعت ارتباط دارد نمیتوان پذیرفت و دوران تجارب درونی و عرفانی به پایان رسیده است، اما شهید مطهری بر آن است که اگر نظریه اقبال درست باشد، باید با تولد عقل تجربی، آن چیزی که اقبال لاهوری آن را تجربه درونی مینامد (مکاشفات اولیاءالله) نیز پایان یابد؛ چون فرض بر این است که این امور از نوع غریزهاند و با ظهور عقل تجربی، غریزه ـ که راهنمایی از بیرون است ـ فروکش میکند و حال آنکه خود اقبال لاهوری تصریح میکند که تجربه باطنی برای همیشه باقی است و از نظر اسلام، تجربه درونی یکی از منابع سهگانه معرفت (طبیعت، تاریخ و تجربه درونی) است (مطهری، 1369، ص 190).
وقتی که وحی، چیزی غیر از تجربه دینی شمرده نمیشود و از سرشت زبانی عاری است، لازمه اجتنابناپذیر چنین برداشتی از وحی این است که پیامبر معصوم نیست و آنچه به صورت وحی مکتوب (قرآن) در دست ما قرار دارد، نه وحی الهی و خطاناپذیر، بلکه فراورده پیامبر و خطاپذیر و در نتیجه، تحریف شده است؛ زیرا وحی در این دیدگاه، سرشت زبانی ندارد و خداوند جملات و گزارههایی را القا نکرده است تا پیامبر ادعا کند واژههای همان جملات را دقیقا و بدون کم و کاست به کار برده و دقیقا آن را به مردم انتقال داده است."