چکیده:
یکی از پرسشهای ذیل مسئله جهانهای ممکن آن است که آیا یک فرد در بیش از یک جهان وجود دارد؟ گروهی مانند دیوید لویس وجود فرد در بیش از یک جهان ممکن را انکار کرده و در مقابل گروه دیگری مانند آلوین پلنتینگا به افراد بینجهانی قایل شدهاند. در این مقاله ابتدا رویکرد لویس مبنی بر انکار فرد بینجهانی طرح و نظریه همتا بهمثابه نظریه بدیل تشریح میشود. بر اساس نظریه همتا گرچه هر فرد تنها در یک جهان ممکن وجود دارد، در سایر جهانهای ممکن دارای همتاست. در مقابل بر اساس نظریه پلنتینگا هر فرد میتواند در بیش از یک جهان ممکن وجود داشته باشد؛ بنابراین سخن پلنتینگا مستلزم آن است که یک فرد باید دارای صفاتی ذاتی باشد تا منجر به تمایز او در هر جهان شود. در بخش آخر مقاله نشان داده میشود که مسئله ذات فردی قابل بازگشت به مسئله تشخص در نزد فیلسوفان مسلمان است و از آنجاکه در تحلیل نهایی تشخص جز به وجود نیست، انگاره ذات فردی که مبتنی بر تخصیص کلی به کلی است پذیرفتنی نخواهد بود.
خلاصه ماشینی:
"لویس برای آنکه نشان دهد چگونه پذیرش انگاره افراد بینجهانی با این قاعده ناسازگار است استدلالی بدین صورت بیان میکند: فرض کنید شیء xدر دو جهان W1 و W2 وجود داشته باشد که آنها را به ترتیب W1 ـ in ـ x و W2 ـ in ـ x مینامیم.
درواقع پس از آنکه پلنتینگا جهت شیء را بر مبنای اینهمانی میان جهانها تعریف میکند، متعهد میشود که به انگاره ذات فردی نیز قایل شود؛ چراکه هر فرد میتواند در بیش از یک جهان وجود داشته باشد و به این منظور باید صفاتی ذاتی داشته باشد که او را از سایر اشیا در هر جهان متمایز کند؛ یعنی از نظر پلنتینگا اشیای جزئی دارای ذاتی متمایز از اشیای دیگرند.
5. ارزیابی نظریه پلنتینگا هنگامی که به افراد بینجهانی قایل میشویم، برای آنکه هر فرد در هر جهان از هر فرد دیگری متمایز شود، باید دارای صفاتی باشد، که آن صفات بهطور یکتا به آن فرد تعلق داشته باشد و ازاینرو پذیرش افراد بینجهانی مستلزم انگاره ذات فردی است؛ اما ذات فردی در اندیشه پلنتینگا چیست؟ به نظر میرسد ذات فردی در اندیشه پلنتینگا، مشابه مسئله تخصیص کلی به کلی برای به دست آوردن مفهوم جزئی است و ازاینرو شباهت بسیاری به مسئله تشخص در نظر فیلسوفان مسلمان دارد؛ چراکه پلنتینگا در پی آن است که نشان دهد چه چیز موجب آن میشود یک فرد خودش باشد و از هر فرد دیگری متمایز باشد."