چکیده:
ابوالقاسم شابی، شاعر انقلابی و دردمند تونسی، از پیشگامان شعر معاصر عربی به شمار می رود. وی با احساس غنی شاعرانه و قدرت بیان خود توانست مفاهیم والا و مضامین ژرف و جاودانه انسانی را در شعر خویش بیافریند. شعرهای او نمونه والائی از ادبیات پایداری است، زیرا او بیشتر از آن که نگران سرنوشت و آینده خویش باشد، قلبش برای آینده ملت و مردم کشورش می تپد، او می خواهد بر ستمگران بشورد و قلم تنها سلاحی است که در دست دارد، لذا خواسته های درونی خود را با زبان شعر بیان می دارد. شعر «اراده الحیاه» او که یکی از بهترین نمونه های شعر پایداری است، شهرت جهانی یافته و الهام بخش ملت های مستضعف و ستم کشیده در جهان است.
زندگی در شعر او به معنای آگاهی و بیداری اندیشه و حرکت به سمت اصلاح همه جانبه است. از این جهت همگان را به مبارزه و پایداری در برابر ظلم حاکم و امید به آینده فرا می خواند و دشمنان را از شکست و دوستان را از غفلت هشدار می دهد.
دارا بودن روحیه سرکشی و آزادگی، شوق به زندگی و بیزاری از مرگ، ستایش آزادی و آزادگی، شناساندن چهره ظالم و بیان بیدادگری های او، حمایت از جنبش های اصلاح گرایانه مردمی، امید به آینده ای درخشان، از مهم ترین جلوه های پایداری در شعر شابی است.
خلاصه ماشینی:
"{Sو أقول للقدر الذی لا ینثنی**#عن حرب آمالی بکل بلاءS} {Sلا یطفیء اللهب المؤجج فی دمی**#موج الأسی و عواصف الأرزاء#لا یعرف الشکوی الذلیلة و البکا**#و ضراعۀ الأطفال و الضعفاء#و یعیش کالجبار یرنو دائما**#للفجر،للفجر الجمیل النائیS}(کرو،1950 م:259) چنین روحیۀ سرکشی و آزادگی را میتوان در جایجای اشعار او یافت ودر حقیقت این روحیه یکی از راهبردهای کلیدی شاعر در زندگی است کهگاهی بر بان خود او جاری میشود و دیگر بار از زبان عناصر طبیعی که به عنوانشخصیتهای اصلی در شعرهای او حضور دارند،بیان میشود.
زندگی واقعی از دیدگاه او،آن است که انسان از آنچه پیرامونش میگذرد،آگاه باشد و در برابر سرنوشت خود احساس مسؤلیت کند،زندگی در شعر او بهمعنای آگاهی و بیداری اندیشه و حرکت به سمت اصلاح همهجانبه است؛از اینجهت همگان را به مبارزه و پایداری در برابر ظلم حاکم و امید به آینده فرامیخواند ودشمنان را از شکست و دوستان را از غفلت هشدار میدهد.
وی با بهرهمندی از عناصر طبیعی وبا استفاده از آزادی دیگر آفریدههای خداوند در جهان طبیعت،انسان آزاد را بهنسیم،نور و پرنده تشیبه میکند و آنان را برای رسیدن به چنین زندگی آزادانهایتشویق میکند(عوض،1983 م:20)و نعمتهایی را که خداوند به انسان ارزانیداشته است،برمیشمرد؛سپس فریاد برمیآورد که ترا چه شده است که بهخواری و ذلت تن دادهای و بر آستان آنان که تو را دربند کردهاند،سر تعظیمفرود میآوری؛فریاد بلند زندگی را که همۀ وجودت را فراگرفته است،خاموشمیکنی و به زندگی در میان غارها و مغاکها دلخوش میکنی؟چرا سرودآزادی سر نمیدهی؟کجاست آن سرود آزادی که بر لبان تو جاری بوده است؟کجاست آن نالهها و فریادها؟هان!برخیز و در مسیر زندگی گام بردار و خواب رااز چشم خود دور کن که هرکس خواب را بر رفتن مقدم دارد،از کاروانزندگی عقب میماند."