چکیده:
اگر چه آقای دکتر جواد طباطبایی از معدود نویسندگان حوزه علوم سیاسی
است که در دو دهه اخیر در آثار خود بهطور جدی به دنبال علل فلسفی فراز و
فرود تفکر در حوزه معرفت سیاسی ایران است. قالبی که وی تحت عناوین
منطق شکست تفکر سیاسی در ایران، بنبست در عمل و امتناع در نظریه از
آن استفاده میکند، نقاط ضعف ساختاری و جدی دارد که بخشی از این
ضعف ساختاری را میتوان تحت عناوین تصلب ایدئولوژیک در تحلیل
تاریخ، یکسانانگاری تاریخی، مجهول بودن ضابطه سنجش ادواری تاریخی،
فقر تفکر در فهم تاریخ، تحمیل استانداردهای تجدد غربی بر تاریخ و فرهنگ
بشری و استفاده از تعابیر موهوم در ارکان تاریخ نقد و ارزیابی کرد.
خلاصه ماشینی:
"بازشناسی و نقد افکار و آرای آقای طباطبایی اگرچه متضمن مطالعه و بررسی همه آثار همسنخ وی است، به دلیل اینکه نظریه انحطاط ایران به عنوان یک نظریه مسلط بر ادوار تاریخی، در سایر آثار نویسنده تکرار شده و در این کتاب موضوع اصلی بحث سیاسی قرار گرفته و به ارزیابی آن مبادرت شده است.
(طباطبایی، 1374: ص 8)بنابراین، با عنایت به دیدگاه نویسنده و اهتمام وی در مورد تعمیم یک نظریه در سیر تحول تاریخی چند صدساله ایران بهطور طبیعی، اگر نقدی هم وجود داشته باشد، نقد خمیرمایه نظریه نویسنده است، نه ماده تاریخی، که پیوسته میتواند محل مجادله و تفاسیر متعدد قرار گیرد؛ همچنانکه نویسنده محترم نیز در اغلب آثار خود عنوان میکنند که موضوع بحث وی تاریخ اندیشه به معنای رایج کلمه نیست، بلکه به شرایط امکان تأسیس اندیشه تجدد نظر دارد.
اگر این اشکال را بپذیریم و آن را یک نقطه ضعف بنیادی برای اثر تلقی کنیم ــ همانطور که ایشان اصرار دارند، ضابطههای ایدئولوژیکی برای تبیین، تاریخ وقتی حاکمیت مییابند که اندیشه غایب باشد (همان، ص 29) ــ حداقل مشکل نظریه انحطاط ایران، همان استدلال دکتر طباطبایی است که در قلمرو اندیشه سیاسی که موضوع مورد بحث وی است، تسلیم به ایدئولوژیهای جامعهشناسانه وضعیتی بهوجود میآورد که اثرات درازمدت آن هنوز بهدرستی ارزیابی نشده است (ص30).
اینکه چرا این مفهوم در طول تاریخ مورد توجه متفکران ایرانی قرار نگرفته است، اینکه چرا سیر تاریخی ما مانند غرب نیست، اینکه چرا تجدد برای تاریخ ایران مطرح نشده و اندیشه و تفکر به انحطاط رسیده است، و دهها چرای دیگر، نوعی سادهنگری و یکسانانگاری تاریخی است که نتایج مثبتی بهبار نمیآورد."