خلاصة:
نمودار کلی ساختار روایت در قصه های مثنوی تابع پیرنگی ساده و بی پیچش است؛ دریافت فراز و فرود و کشش و ایستایی قصه در مثنوی مستلزم توجه به این نکته است که ابیات روایی و روایت گریز از هم تشخیص داده شود. گذشته از این، فهم روایت توبرتویی (داستان در داستان) در مثنوی، به رهیافت عمیق تری از تشخیص حد و مرز روایت و روایت گریزی منتهی می شود. در این مقاله ضمن توضیح و ترسیم پیرنگ روایت در مثنوی، دو ویژگی تصنع و تکرار (چندبارگی) نیز تشریح و تحلیل شده است. تصنع در روایت به این معناست که شخصیت ها و کنش های داستانی به شدت سرسپرده موازین موعظه مدار نویسنده یا راوی دانای کل باشند؛ به این ترتیب، تلقی مخاطب از فرایند کلی قصه نیز می تواند با نوعی دلزدگی نسبی همراه باشد. همچنین با توجه به ظرفیت بینامتنی مثنوی و توجه آن به کلیشه های قصه پردازی پیش از خود، ویژگی تکرار در رگه های پیدا و پنهان روایت قصه های مثنوی محسوس و قابل باور است.
ملخص الجهاز:
پژوهش در زمينة روايت شناسي قصه هاي کهن ، به ويژه قصص مثنوي مولـوي ، پيشـينة قابل توجهي دارد که ازجمله مي توان به موارد زير اشاره کـرد: کتـاب ارزشـمند بوطيقـاي روايت در مثنوي معنوي از حميدرضا توکلي که بـا عنـوان فرعـي «از اشـارت هـاي دريـا» شناخته شده است (١٣٩١)؛ رسالة دکتري سميرا بامشکي با عنوان «تحليل روايـت شناسـانة داستان هاي مثنوي» که در قالب کتابي با نام روايت شناسي داستانهاي مثنـوي بـه چـاپ رسيده است (١٣٩١)؛ دو مقالة ارزشمند با عناوين «تعويق و شکاف در داستان هاي مثنوي» (١٣٩٠) و « مقايســة داستان هاي مشترک مثنوي و منطق الطير با رويکرد روايـت شناسـي ساختگرا» (١٣٨٨) که مقالات مشترک دکتر پورنامداريان و دکتر بامشکي به شمار مي آيند، مقالة «حقايق خيالي داستان دقوقي در مثنوي» اثر مشترک دکتر بامشکي و محمد تقوي (١٣٨٧)، «شکست روايي و شيوه هاي بازگشت به داسـتان در مثنـوي» از سـميرا بامشـکي (١٣٩٠) و «نشانه شناسي واقعة دقوقي » از حميدرضا توکلي (١٣٨٦).
همچنـين ، ايـن نوشـتار در صـدد تبيـين ظرفيـت قابـل توجهي از نوعي روايتگري ست که شـايد از اثـري تعليمـي و معطـوف بـه آمـوزه هـاي اخلاقي تا حدودي بعيد مي نمايد، اما با به دست دادن هندسة سادٔە پيرنـگ روايـت در قصه هاي مثنوي که از فراز و فرود خطوط روايي و روايت گريز تشکيل شده است ، منظر نسبتا متفاوتي در معرض مخاطبان قرار مي دهد که شايد بتوان به تعميم آن و به دست دادن الگويي براي قصص مشابه مثنوي مبادرت ورزيـد.