خلاصة:
نظریة نفس اسپینوزا اینهمانی نفس و بدن را در مقابل سنت دوگانهانگار دکارتی قرار میدهد. این دوگانهانگاری و اینهمانانگاری نفس و بدن موجب واکنشهایی در فلسفههای اخیر شده است. فیلسوفان فمنیست ضمن اعتراض و انتقاد از دوگانهانگاریهایی که سنت دکارتی پیش روی تاریخ تفکر غربی نهاده است، به فلسفۀ اسپینوزا به عنوان برونشدی از برخی از این دوگانهانگاریها نگریستهاند. این مقاله نشان میدهد که چگونه فمنیستها نظریة نفس اسپینوزا را به عنوان برونشدی از معضلات حاصل از سنت دوگانهانگارانۀ دکارت در باب نفس و بدن دیدهاند و نیز چالش پیش روی این تفسیر را مطرح مینماید.
ملخص الجهاز:
یک مسأله که به نظر فمنیست ها محصول سنت دکارتی و مورد اعتراض آن هاست ، این است که دوگانه انگاری دکارت بین نفس و بدن منجر به برتر دانستن جنس مرد شده است .
آن ها برآنند که این نظر دکارت در باب یکسانی نفوس مردان و زنان در دورة تفکر جدید غربی به عنوان «نقابی» برای پوشاندن تفاوت هـای واقعی و تحمیل شده از جـانب اجتماع استفاده شده است (٤٠ :٢٠٠٩ ,Lloyd).
حاصل سخن این که به نظر فمنیست ها، دوگانه انگاری دکارت بین نفس و بدن منجر به دوگانه انگاری بین دو مفهوم جنسیت زیست شناسانه و اجتماعی شده است .
مطابق تفسیر فمنیست ها با استفاده از نظریۀ نفس اسپینوزا میتوان هم تفاوت بین این دو مفهوم را از میان برداشت و هم با اسناد جنسیت به نفوس جایی برای تفکر زنانه در سیر تاریخ باز کرد.
فمنیست ها به دنبال این مطلب اسپینوزا استدلال کرده اند که میتوان گفت « تا آن اندازه که تمایز قدرت و لذت بدن انسان ها به وسیلۀ جنسیت شان تعیین شود، صحبت از نفوس مؤنث و مذکر برای یک اسپینوزایی کاملا جایز است » (٣٥ :٢٠٠٩ ,Lloyd).
[3] Descartes (1985), Principles of Philosophy, translated by John Cottingham, Robert Stoothoff, and Dugald Murdoch, in the Philosophical Writings of Descartes, Vol. 1, Cambridge University Press.