خلاصة:
کهن الگوی سایه یکی از مهمترین موضوعات نظریه یونگ است. یونگ، سایه را جنبه منفی و حیوانی شخصیت و چکیده صفات ناخوشایندی می داند که با قوانین و قواعد زندگی خودآگاهانه مناسبتی ندارد و انسان مدام آنها را پنهان می کند. انسان برای رسیدن به کمال و تمامیتی که یونگ آن را تفرد می نامد، باید سایه را بشناسد و بدون آنکه آن را سرکوب نماید، آن را کنترل کند. در این پژوهش، کهن الگوی سایه در شاهنامه مورد بررسی قرار می گیرد و مصادیق بارز آن یعنی ضحاک و دیو سپید رمز شناسی می-شود. همچنین به جنبه های مثبت و منفی سایه و نقشی که در ایجاد انرژی روانی دارد و به ابعاد فردی و اجتماعی این کهن الگو پرداخته می شود. و به این نتیجه می رسد که اگرچه سایه جنبه تاریک و تیره روان است اما در بعد مثبت خود می تواندبه تقابل با خودآگاه قهرمان بپردازد وبا تضاد و تقابل با آن، منشا انرژی روانی و باعث تلاش قهرمان شود.
ملخص الجهاز:
بنـابراین آثـار اسـاطیری ، حماسی ، داستان های عامیانه و عاشقانۀ یک قوم ، آثار عرفانی درون گرایانه مانند مثنـوی و رمان های روان شناختی ، همچنین رویا و خواب به دلیل ارتباط بسیار نزدیکی کـه بـا ناخودآگاه دارد ، بستر مناسبی برای این بررسی است .
یونگ معتقد است : «در رویاها سایه بـه صورت نماد جلوه می کند به مانند یک مار سـیاه » (همـان ، ١٣٧٦، ص ٥٣) اسـطوره و حماسه نیز رؤیای جمعی یک قوم اند و مار همان معنا را دارد.
در تحلیل روانکاوانه این دو زن را می توان نماد آنیمای مثبت جمشید دانسـت کـه پـس از بیخردی کردن او، جنبۀ مثبت خود را از دست داده و تحت تسلط ضحاک یعنـی سـایه درآمده و منفی شده اند.
در این داستان نیز فریدون بر آن است که با گرز گاوسر سر ضحاک را بکوبد و او را سرکوب کند و سروش خجسته که خود می تواند نیروی روانی مثبت باشد، او را بـاز می دارد و راه درست را به او می آموزد یعنی سایه را باید شناخت و کنترل کرد نـه ایـن ٩٢ که آن را انکار یا سرکوب نمود.
در روان کاوی یونگ ، غار نمـاد ناخودآگـاهی اسـت یعنـی تـاریکی کـه در پشـت خودآگاهی نهفته و تسخیر آن دشوار است چنانکه در این داستان نیز دشوارترین خوان ، نبرد با دیو سپید است .