خلاصة:
در روانشناسی تحلیلی یونگ، روان، به سه بخش: خودآگاه، ناخودآگاه فردی و ناخودآگاه جمعی تقسیم می گردد. ناخودآگاه جمعی، مربوط به یک فرد نیست بلکه بین همه مردم، از نژادها و فرهنگهای مختلف، مشترک است. این ناخودآگاه جمعی، مخزنی است برای کهن نمونه ها، که از ادوار کهن، نسل به نسل به ما رسیده است. یکی از این کهن نمونه ها که جایگاهی بس ویژه، در مکتب روانشناسی تحلیلی یونگ دارد، «فردیت» یا «تفرد» است. رشد و بالش این کهن نمونه در فرد، باعث می گردد که شخص به تمامیت و یکپارچگی روانی دست یابد و به نوعی خود شناسی نائل آید؛ و این «خودشناسی» و «فردیت» هنگامی رخ می دهد که فرد، فقط به بخش خودآگاه روان خویش توجه ننماید، بلکه سفری نیز به عالم ناخودآگاهی خویش داشته باشد و با عناصر ناشناخته آن روبه رو گردد، و در فرجام، میان خودآگاه و ناخودآگاه خویش، سازش و آشتی برقرار نماید.
بهمن نامه حکیم ایرانشاه بن ابی الخیر، یکی از داستانهای اسطوره ای و حماسی است که در بخش سوم آن، قهرمان داستان، بهمن، با قدم نهادن به عالم ناخودآگاهی و توجه به پیغامهای «خود» ) (Self، به یکپارچگی و تمامیت روانی دست می یابد و به اصطلاح روانشناسان، به « فردیت» می رسد. وی برای رسیدن به فردیت، مراحلی را پشت سر می نهد، که در این جستار، از دیدگاه روانشناسی تحلیلی یونگ، به آن پرداخته می شود.
ملخص الجهاز:
رشد و بالش این کهن نمونه در فرد، باعث میگـردد کـه شـخص بـه تمامیـت و یکپارچگی روانی دست یابد و به نوعی خود شناسی نائل آید؛ و این «خودشناسی» و «فردیت » هنگـامی رخ میدهد که فرد، فقط به بخش خودآگاه روان خویش توجه ننماید، بلکه سـفری نیـز بـه عـالم ناخودآگـاهی خویش داشته باشد و با عناصر ناشناختۀ آن روبه رو گردد، و در فرجام، میان خودآگاه و ناخودآگاه خـویش ، سازش و آشتی برقرار نماید.
قسمت پایانی بخش سوم این منظومـه ، با عنوان «داستان شاه بهمن با رای تندبر و صفت کـردن تنـدبر راه دخمـۀ گرشاسـب و نریمان و سام و رستم » که دربارۀ قصد به آتش کشـیدن دخمـۀ خانـدان رسـتم ، توسـط بهمن است ، زیر ساختی «کهن الگویی» دارد و در ایـن بخـش ، بـه آشـکارگی، «فراینـد فردیت » را در شخصیت بهمن میتوان دید.
هنـد در ایـن حماسـه ، پناهگاهی بس امن برای خاندان رستم به حساب میآید و حتی دخمۀ رستم و پـدرانش در یکی از شهرهای هند به نام «سمندور» واقع شده است ؛ ولی این امر باعث نمـیشـود که هند را جزء سرزمینهای دشمن ایران به حساب نیاوریم ، زیرا حکومت مرکزی ایـران اکنون در دست «بهمن » است و همین هندیان، تحت فرماندهی صـور، پادشـاه کشـمیر، جنگهایی سخت و خونین را بخاطر حمایت از دختران رستم بر علیه شـاه ایـران یعنـی بهمن میبسیجند و در حقیقت قسمت عمدهای از بخش سوم بهمن نامه ، بـه کشـمکش سپاه ایران به فرماندهی بهمن ، با سپاه هند بـه سـرکردگی «صـور» و «تیبـال» اختصـاص دارد.
پیشتر گفتیم که بهمن ، نمادی است از «من » بی توجه بـه «ناخودآگـاه» خـویش ، کـه پس از چهل سال کین کشی، گویی به آمادگیای روانی، برای سفر به عالم ناخودآگـاه و پای نهادن به دنیای پر رمز و راز آن، دست یافته بـود.