خلاصة:
داستان ایاز و محمود موضوع بسیاری از حکایتها و تمثیلهای شیخ عطار و جلالالدین مولوی است. این دو شاعر برای تبیین نکتههای حکمی و عرفانی از تمثیلهای فراوانی، سود جستهاند. در آثار عطار و مولوی، محمود و ایاز علاوه بر چهره تاریخی دارای شخصیت تمثیلی و نمادین هستند و شیخ و مولانا برای بیان اسرار صوفیانه از جمله خودشناسی و عبودیت، از سیمای نمادین آنان بهره بردهاند. در این مقاله ضمن مقایسه دو داستان، نشان داده شده است که مولوی اگرچه در نقل داستان به روایت عطار نظر داشته اما در جنبههای داستاننویسی و شخصیتپردازی از خود ابتکار نشان داده است.
ملخص الجهاز:
"سلطان به ایاز گمان بد نمیبرد و اطمینان دارد که از خوی و خصال ایاز بعید است که در مقابل شاه ادعای وجود کند، با وجود این به دلیل سعایت بدخواهان فرمان میدهد که: «پس اشارت کرد میری را که رو نیم شب بگشای و اندر حجره شوهرچه یابی مر تو را، یغماش کن سر او را بر ندیمان فاش کنبا چنین اکرام و لطف بیعدد از لئیمی سیم و زر پنهان کندمینماید او وفا و عشق و جوش و آنگه او گندمنمای جوفروش»(همان) آنچنان که در سخن شیخ عطار دیدیم، سلطان خود در حجره را میگشاید اما مولوی که سعی دارد نفس داستانپردازی نیز رعایت شود و گفتوگوها برای مخاطب گیرا و جذاب باشد چون روانشناسی آگاه، شأن و شخصیت قهرمان داستان را حفظ میکند.
ج 3: 126) گویا علت اینکه عطار به موضوع "ظن بد" نپرداخته، این است که در حکایت مصیبتنامه، خود سلطان حجره را میگشاید تا معلوم گرداند در آن چیست اما آنگونه که در مثنوی آمده سلطان به پاکی ایاز ایمان دارد و تنها برای رسوایی نمامان دستور تفحص و جست و جو میدهد.
از سویی دیگر در مثنوی مولوی سلطان صحنهگردان و ناظر داستان است و برای از بین رفتن ظن بد، حاسدان را به جست و جو روانه میکند اما در سخن شیخ عطار خود سلطان است که بیقرار شده و میخواهد معلوم گرداند که ایاز چه گنجینهای دارد."