خلاصة:
سیاستمداران ایالات متحده آمریکا، جهان پس از جنگ سرد را عرصهای مناسب برای تحقق طرح ثبات هژمونیک، با محوریت آمریکا یافتهاند. این مسئله زمینههای ایجاد مداخلهگرایی فزاینده آمریکا در نقاط مختلف جهان را فراهم میسازد. در این مقاله تلاش میشود به این پرسش پاسخ داده شود که راهبرد امنیتی و هژمونطلب در سیاست خارجی آمریکا، سبب اتخاذ چه نوع دیپلماسی در مورد مسئله هستهای ایران شده است؟ پاسخ موقت به این سؤال آن است که هستهای شدن ج.ا.ایران به معنای تحول در توازن قوا در منطقه استراتژیک خاورمیانه محسوب میشود که نتیجه آن، محدودیت آزادی عمل ایالات متحده است. بر این اساس، آمریکا بر مبنای آیندهنگری استراتژیک و محدودسازی گام به گام، به اتخاذ دیپلماسی تنش علیه ج.ا.ایران اقدام نموده است. چنین فرآیندی زمینههای عدم موفقیت استراتژی تنشزدایی از جانب ایران را فراهم میسازد.
US politicians have found post cold war conditions an appropriate ground for the implementation of hegemonic stability with pivotal role of US. This issue has led to growing US intervention in various parts of the world. This article tries to answer this question: what decisions have been inspired by security and hegemony-seeking strategy in US foreign policy about Iran's nuclear issue? Initial answer to this question is that a nuclear Iran means a change in power balance in strategic region of middle-east that will lead to restriction in US interventions. Based on the future strategic prospects and step by step restriction, US has adopted tension diplomacy against Islamic Republic of Iran. This kind of process paves the ground for the failure of taneshzodaee strategy by Iran.
ملخص الجهاز:
(americansecurityproject, 2008) در این چارچوب و در غیاب ایدئولوژی کمونیسم، مفاهیمی مانند تروریسم و خطر دستیابی تروریستها به سلاحهای کشتار جمعی را میتوان هادیان دستگاه دیپلماسی آمریکا برای مقابله با کشورهایی دانست که ایالات متحده از آنها تحت عنوان کشورهای سرکش و منتقد نظم بینالمللی تعبیر میکند.
(Lio, 2013) بنابراین، بررسی مواضع و اقدامات سیاستمداران ایالات متحده در قبال پرونده هستهای ایران، حکایت از این واقعیت دارد که سیاست خارجی آمریکا به دنبال محدودسازی و متوقف ساختن ظرفیتها و تواناییهای ایران است تا مانع قدرتیابی این کشور و بر هم زدن توازن قوا در منطقه خاورمیانه گردد.
(Özcan & Özdamar, 2009: 126) مؤسسه امور سیاست خارجی ایالات متحده در تحلیلی از چگونگی برخورد آمریکا با مسئله هستهای ایران به این تحلیل میپردازد که آیا ایالات متحده میتواند از قدرت نظامی برای از بین بردن تأسیسات هستهای ایران استفاده کند؟ این مؤسسه در پاسخ به این پرسش چنین استدلال میکند که آنچه که پس از حمله نظامی اتفاق خواهد افتاد این است که ما شاهد ظهور یک ایران مسلح به سلاح هستهای خواهیم بود.
(حتی اگر دولت اوباما به ایران اجازه غنیسازی اورانیوم با خلوص 5 درصد را دهد که برای استفادههای غیر نظامی است) این امر میتواند بر روی طیفهای سیاسی ایران اثر گذاشته و آنها را وادار کند تا از تمام فعالیتهای هستهای خود دست بکشند.
(Özcan & Özdamar, 2009: 127-128) در چارچوب این تحلیل، ایالات متحده آمریکا با هدف دستیابی به اهداف منطقهای و بینالمللیاش، فرآیند تنشزایی علیه انقلاب اسلامی ایران را در ادوار مختلف در دستور کار سیاست خارجی خود قرار داده است.
ایران قصد دارد قدرت خود را با استفاده از برنامه هستهای افزایش دهد و این اتفاق یک خطر بزرگ برای نظم و همکاریهای جامعه جهانی است.