خلاصة:
یکی از راههای درک رابطه میان تغییرات اجتماعی و دین، بررسی نمونههای عینی است که این نوشته به ظهور و رشد جنبشها و فرقههای نوپدید دینی و معنوی در جوامع مختلف اعم از اسلامی و غیر اسلامی میپردازد و میکوشد دریابد آیا این پدیده در جوامع مختلف انسانی از الگوی مشترکی پیروی میکند یا خیر؟ مفروض این تحقیق نیز آن است که تغییر اجتماعی همان الگوی مشترک است. مقصود ما در این تحقیق، توضیح همبستگیها و روابط است، نه یافتن علت. بنابراین، روش شناسایی الگوها با این هدف مناسبت دارد. این مقاله نیز با تکیه بر نظریههای جامعهشناسان دین درباره فرقهگرایی جدید و گرایش به جنبشهای جدید دینی و معنوی، نگاهی کلی به استدلالهایی میاندازد که جامعهشناسان دین درباره رابطه میان تغییر اجتماعی و ظهور و رشد جنبشهای نوپدید دینی در جوامع غربی ارائه کردهاند. آنگاه الگویی برای تحلیل این پدیده در جامعه معرفی میشود.بنا بر اتفاق نظر جامعهشناسان دین، تنها از راه «بافت اجتماعی» مشهود و علنی و پدیداری اجتماعی ابعاد دین مانند اعتقاد یا عمل دینی، موقعیت یک دین در جامعه و تحولات احتمالی آینده آن را میتوان شناخت. در آثار جامعهشناسان دین، الگوی بررسی متغیر «تغییر اجتماعی» برجسته است، ولی نظریههای یادشده، نگرش آیندهشناختی ندارند و مبنای تحول، توسعه و تغییر در این نظریهها، گذار از یک جامعه ابتدایی به مدرن است. درک این نارسایی در این نظریهها، ما را به آیندهشناسی مبتنی بر آموزه موعود و جامعه آرمانی رهنمون میشود که الگویی جدید در تحلیل تغییر اجتماعی و رابطه آن با تحولات در حوزه دین و دینداری میآفریند.
One way to understand the relationship between social change and religion is surveying the actual samples. This article is about the emergence and growth of these new religious and spiritual movements and sects in different communities، both Islamic and non-Islamic and concerns to find out whether this phenomenon in human societies follows the same pattern or not? The study also assumed that social change is the common pattern based on which such phenomena occurs.
The purpose of this study was to describe the correlations and، not finding the cause and effect relationships; therefore، identifying patterns needed is congruent with the aim of the study. This article emphasises on the sociological theories about sectarianism and new religions and new religious movements and spiritual orientations، considers situating those arguments that sociologists have developed of religion about the relationship between social change and the emergence and growth of new religious movements in Western societies. The model presented to analyze this phenomenon in society، will then be explained in the paper.
According to the consensus amongst sociologists of religion، the position of religion in society and possible future developments of a religion can only be understood in the evidence of "social context" and public and social dimensions of religion like belief or religious practice. In the work of sociologists of religion، the variable of "social change" is outstanding، but these theories do not enjoy a deep futurology attitude and development and change in this theory is defined based on the evolution and the transition from a primitive to a modern society. What understanding these theories of futurology do not inform is a promised saviour based on the teachings and ideals of society، which leads us to propose a new model in the analysis of social change and its relation to developments in the field of religion and religiosity.
ملخص الجهاز:
"بر اساس آنچه بیان کردیم، میتوان نتیجه گرفت که احساس محرومیت در افراد یک جامعه، در عمل، نوعی آنومی یا آشفتگی اجتماعی است و چون اوضاع آنومیک و آشفته، زمان زیادی دوام ندارد، افراد به فکر یافتن ارزشهای جدید میافتند و این امر موجب میشود افراد به سمتی بروند که نقطهی اوج آن، ملحق شدن به فرقههای دینی است که با چارچوبهای ایدئولوژیک "حاضر و آماده»، منتظر آنها هستند؛، چارچوبی که از بیخ و بن با چارچوبها و گفتمانهای ایدئولوژیک موجودی که فرد را از خود رانده است، تفاوت دارد.
این مسئله را به دو بیان میتوان توضیح داد: الف) با توسل به مفهوم «نهادهای ثانوی» 3 که پیتر برگر مطرح میکند که حاکی از "راه میانه» است که میان نهادهای اولیه و منابع فرعی قرار دارد که خود بیخانمان برای خویش ترسیم میکند؛ ب) توسعه بازگشت به خود یا به زندگی «فراگیرتر» که در آن، نه تنها امور آفاقی و «خودبنیاد» دیده میشود، بلکه بازگشتی ارتباطی، انسانی، زیستشناختی یا کیهانی نیز محقق میشود.
» (Wilson,1981) سه نمونه آرمانی جنبشهای نوپدید دینی که بکفورد و لوواسور از تعریف ویلسون بیرون کشیدهاند، به این شرح است: نوع فرقه توصیف نمونه ها ناجیه 1 فرقهای که «بهشتی امن» از جهان میسازد آگاهی کریشنا 2 و فرزندان خدا 3 مصلح 4 امکان تغییر جامعه و آموزههای دینی را به مردم پیشنهاد میکند مونیها 5 و کلیسای علمشناسی 6 رهاییبخش 7 مدعی «آزاد سازی» استعداد معنوی درونی اعضاست تا آنها بتوانند از عهده جهانی که در آن زندگی میکنند، بهتر برآیند."